عکس ها و لواشک حاجی P4,5
شرط 20 لایک 25 کام
پارت4
همونطور که با آهنگ میخوندم ، قر میدادمو کمرمو چپو راست میکردم
وسطای آهنگ بود که دیدم پسر مذهبیه وارد مغازه شد ، پوزخندی زدم و خودمو به کوچه علی چپ زدم
همراه آهنگ لب میزدم و میخوندم :
_ هم خانومی هم دافی ، زیر سن قانونیم دافی ، میکاپ کنیم دافی آرایشو پاک کنیم دافی
+ سلام
با شنیدن صداش دست از رقص برداشتم و خیره شدم بهش
_ عه سلام تویی! ندیدمت شرمنده . مشغول فسخ و فجور بودم
+ شرمنده مزاحم شدم . پارچه رو جا گزاشتم اگه میشه لطف کنین بدین
_ آره الان میدم بهت صب کن
پلاستیک پارچه رو برداشتم و به طرفش گرفتم
_ بفرما. میگم بیکاری؟؟
+ الان؟
_ آره
+ بعله چطور؟
کف دستامو به هم کوبیدم و با ذوق گفتم :
_ ایوووول. حوصلم سرفته بیا باهم قر بدیم این وسط
سرشو بلند کردو با چشمای گرد شده گفت :
+ چیکارکنیم؟؟؟
_ برقصیم دیگ
+ الله اکبر . این حرفا چیه خانوم محترم؟
_ ایش خیلی دلتم بخواد من باهات برقصم خرس پشمالو
+ خدا شمارو به راه راست هدایت کنه
_ نمیشه حالا به راه چپ هدایت کنه؟؟
+ ممنون بابت پارچه ، خدانگهدار
صدامو تو گلوم انداختم و با خنده گفتم:
_ علی یارت پهلووون
پارت5
حوصلم به شدت سر رفته بود و از گرما داشتم کلافه میشدم . تصمیم گرفتم به خونه برم و یه دوش آب سرد بگیرم
به بابا زنگ زدم و منتظر شدم تا جواب بده
+ جانم دخترم
_ بابایی گرممه عرق کردم . میخوام برم خونه.کی میای؟
+ باشه الان میام
_ مرسی
دکمه های مانتومو سریع بستم و شالمو سر کردم . موهامو کامل پوشوندم و پاچه های شلوارمو درست کردم
مثل خانومای متشخص روی صندلی نشستم تا بابا بیاد
بعد از حدود ده دقیقه بابا وارد مغازه شد
دست چپش تسبیح بود و مدام ذکر میگفت
+ برو خونه نفس
_ چشم فعلا خدافظ
+ مراقب باشیا
_ چشم
نگاهی به مانتوی جلو بازم انداخت و دندون قروچه ای کرد
+ از فردا این مانتورو نبینم تنت
_ هوووف انگار اینجا پادگانه . اوکی خدافظ
سریع از مغازه جیم زدم تا دوباره گیر نده بهم
آدامس موزی از داخل کیفم در آوردم و گزاشتم دهنم
هندزفری هامو داخل گوشم گزاشتم و آهنگی پلی کردم
بعد از یک رب پیاده روی رسیدم ، زنگ زدم و منتظر شدم تا مامان جواب بده
+ کیه؟؟
_ کیه کیه منم تهی. کسی نیست منمو توییم
+ نفس تویی؟ بیا داخل
آیفونو زدو در باز شد
خب بریم عکس ها
کیارش که بعدا اشنا میشید
نفس خوشگلمون
این طاهای جذابمون