لواشک حاجی P3🍒
مرسی از حمایتاتون واقعا خوشحال شدم💖😙
شرط 20 کام 20 لایک
سه متر از پارچه رو با قیچی بریدم و داخل پلاستیک سفید رنگی گزاشتم
موهامو پشت گوشم انداختم و با عشوه گری لب زدم:
_ بفرمایید آماده شد
چند قدمی جلو اومد و گفت :
+ چقدر تقدیم کنم؟؟
_ قابل شمارو نداره! مهمون باشید
+ ممنون
_ متری 550 که جمعا میشه 1650
کارتشو از داخل جیبش بیرون کشیدو روی میز گذاشت
+ رمزش 1234
کارتو از روی میز برداشتم و کشیدم روی کارتخوان ، برای اینکه اذیتش کنم کارتو به همراه رسیدش کف دستم گزاشتم و به طرفش گرفتم
_ بفرما اینم کارتت
نگاهی به دستای سفیدم انداخت و گفت :
+ اگه ممکنه کارتو داخل پلاستیک بزارین
_ خیر ممکن نیست. بگیر دیگه دستم شکستا
با ترید دستشو جلو آوردو آروم کارتو از توی دستم برداشت
با برخود انگشتش به دستم صورتش عین کوره آتیش سرخ شدو نفسشو با حرص بیرون داد و به سرعت از مغازه خارج شد
عه عه پسره انقد هول شد پارچه رو یادش رفت ببره . چقد پاستوریزه بود اه حالم بهم خورد
خدا به داد خانوادش برسه . معلوم بود از اون مذهبیای سخت گیره
بیخیالش شدم و به سمت میز رفتم
گوشیمو در آوردم و آهنگ جدید ''تاک داون'' (هم خانومی هم دافی) رو پلی کردم