مرد مغرورم🥰8
سلام خوشملا....از حمایتاتون ممنون اما برای آزارتان میخوام یکم شرط رو بیشتر کنم😈😈
بپر ادامه🥲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ادرین:قول بده هیچ وقت خودتو به خاطر کسی محدود نکنی اگر کسی آزارت داد و ناراحتت کرد بهم بگو🥰دیگه هم گریه نکن دوست ندارم گریه هاتو ببینم🥰🥲(مهربون شد...دو قطبیه به خدا😂)مرینت:باورم نمیشد...خودش بود...؟مرینت:اوم...باشه بعد راه افتاد که یهو دیدم با ریموت داره در پارکینگ رو باز میکنه واوو... خونه نبود قصر بود...این همه مدت چطور اینجا زندگی میکرده....کلی چراغای توپی خوشگل و زمین پر از برف....خیلی خوب بود ...رفتیم پارکینگ خواستم. پیاده شم که ادرین گفت:وایسا میگفتی زمین...بعد درو برام باز کرد...چرا اینقدر مهربون شده(یه مهربونایی تو چن پارت بعد نشونت بدم اون سرش آهه...چیزه اون آه نه😂)واو پارکینگش اندازه یع خونه بود چقدر ماشین...ژوننن از پله ها آروم اومدیم لالا ادرین:خوش اومدی در که باز شد ۴ تا گربه ی ناناز پریدن بیرون وایی ترسیدم ادرین:نترس کاریت ندارن بیا خونه رو نشونت بدم...خونه که نه قصر ادرین:اینجا پذیرایی اونجا هم آشپزخونه اینم بگم که تو دست به هیچی نمیزنی خدمتکارا انجام میدن....کفم افتاد زمین یعنی دیگه کلفتی نمیکنم....پذیرایی اش خدایی اندازه خونه زن عموم بود ار پله ها رفتیم بالا گفت ۱ سرویس بهداشتی تو پذیرایی و تو هر اتاق یخ حموم و وان هست...این اتاق برای مهموناست...این اتاق خودم و این ۲ تا اتاق آزاده اون اتاق هم کتابخونه هست و اینم اتاقت...تعجب کردم...انگار یادم رفته بود ما جدا میخوابیم وایی چه اتاق محشری...یادمه هیچوقت اتاق مخصوص خودمو نداشتم ولی حالا...یه اتاق با پرده ی قرمز و کرمی و یه میز و لپ تاب و تبلت و یه کمد پر از لباس...(سایزت رو از کجا میدونه😂)و یه تخت دونفره که قرمز و کرمی بود محشر بود.....ادرین:چطوره؟مرینت:محشره... تا حالا همچین اتاقی نداشتم مه شکمم به قار و قور افتاد ادرین یه خنده ی ریزی کرد و گفت:گشنته؟مرینت:نه ...ادرین:اره معلومه
مرینت:رفتیم آشپزخونه رو صندلی نشستم...ادرین الان یه نودل داغ میکنم نودل رو گذاشت تو فر گفت من برم بیام ترسیدم....یعنی کجا میره سرم گذاشتم رو میز که یه صدایی اومد:خوابیدی؟ادرین بود لباساش رو عوض کرد یه تیشرت طوسی و با یه شلوارک سیاه ادرین:یجور نیگا میکنی انگار آدم ندیدی بعد یه نوشابه از یخچال در آورد و گذاشت جلوم گفت بخور سرمو انداختم وگفت:بخور...نکنه خجالت میکشی جلوم بخوری...من تا آخر این میشینم ناچار شروع کردم به خوردن (با چاپستیکس)خیلی خوشمزه بود اما از خجالت آروم آروم میخوردم که گوشی آدرین زنگ خورد وایی خدایا مرسی یه دستی رسوندی همینکه رفت گوشیشو از اتاقش برداره عین ندید پدید ها افتادم به جون غذا و آنقدر دهنم و پر کردم و بعدش نوشابه خوردم یهو گلوم گیر کرد...خدا ازت نگذره آخه الان وقت گیر کرد بود...که ادرین سریع گوشیشو قطع کرد و زد پشتم آخه دختر انقدر سریع میخوری معلومه میثره تو گلوت غذام تموم شد بردم تو سینک بشورم که ادرین دستمو گرفت نیاز نیست بشوری وایی سرم باز داشت میچرخید موهام گوجه ای بسته شده بود و احساس میکردم یه چیز سنگین تو سرمه مرینت:آیییی سرم ادرین:سر درد داری باز....از بس کم خونی نکنه موهات اذیتت میکنه وایی الان داشتم میافتادم ادرین دستش رو دور کمرم حلقه کرد و گفت برو دیت و صورتتو بشور آرایشت رو پاک کن و لباستوعوض کن...اصلا حواسم نبود لباس عروس تنمه رفتم آرایشم رو پاک کردم و موهامو باز کردم ...موهام تا زانوم بود...چندین ساله کوتاه نکردمشون ادرین:واو چه موهای بلندی بهتره گیسوکمن صدات کنم از حرفش خندم گرفت ادرین گفت:شب بخیر و رفت و من موندم و اتاقم اومدم لباس عروسمو در بیارم واییی به جوایکا گفتم بودم گره کور بزنه و اونم فکرای منحرفی رفت تو سرش و فکر کرد ادرین بازش میکنه وایی چطور بازش کنم ناچار رفتم اتاق ادرین در زدم و در رو باز کردم خاک تو سرم...لخت بود...
تا پارت بعد بدرود...😈😈
این پارت کم بود چون اگر ادامش مینوشتم خیلی طولانی میشد کات کردم
شرایط پارت بعد:۴۰ لایک و ۴۵ تا کامنت
پارت قبل تا ۴۰ لایک زد پس غر نزنید😁😂