مرد مغرورم🥰4

꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ ꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ ꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ · 1403/03/15 20:55 · خواندن 4 دقیقه

برو بعدی 😈برای جایزتون جز این ۱ پارت دیگه بدون شرایط میزارم اما از فردا دیگه از ۲ پارت خبری نیست اگر بره تو جنجالی ها از اون به بعد براتون روزی ۱ پارت و ۱ پارت بدون شرایط میزارم

___________________________

مرینت:وایی سرم داشت میترکید ادرین بغلم کرد و داشتیم از پله ها پایین میومدیم قیافه ی متعجب زوجا دیدنی بود حس خوبی تو بغلش داشتم اما میترسیدم😐 ادرین منو گذاشت تو ماشین و بعد رفت یدونه شیر کاکائو و آبمیوه و خرت و پرت خرید (راوی:مری جان شما به اون شیر کاکائو هم توجه کردی با اون حالت😐😂)ادرین:بخور تا نمردیم بچه مرینت:میل ندارم!ادرین:د بخور خ۰ره مرینت: وقتی بهم گفت خ۰ر ناراحت شدم و با اون حال خرابم در رو باز کردم و دویدم ادرین:هوشششش چته!برگرد مرینت: نمیخام که ادرین محکم بازومو گرفت مرینت:اآییی ولم کن دیدم ول نمیکنه دستش رو گاز گرفتم و دویدم دیدم عین وحشی ها افتاده دنبالم ازز پشت گرفت منو کشید گفت کجا میری!مرینت: هرجا ادرین:نه میتونی بری خونه عموت!کجا رو داری!مرینت:ب تو چ خودم راهمو پیدا میکنن دیدم با قیافه ی عصبی بم نگا میکنه واییی سرم افتاد بغلش ادرین:چیشد! مرینت مرینت یچیزی بگو منو برد گذاشت تو ماشین ادریت:د بخور الان کار دستمون میدی ببخشید نباید بهت میگفتم خر مرینت :با اجبار شیر کاکائو رو خوردم(راوی:گیر دادی به شیر کاکائو خب آبمیوه رو میخوردی دیگع😐😂)ادرین با لحن آروم و مهربون گفت:بهتری؟مرینت: آره آدری:حرکت کنم خوشگل خانوم؟مرینت:اینو که گفت ۱ دونه که نه۸ تا شاخ شیک و قشنگ نمایان شد مرینت:نمیشه امروز نریم خرید؟ادرین:خانوم فیلسوف فردا عروسیت میخوای چی بپوشی؟مرینت:خب تاریخ عروسی رو عوض کن!ادرین:خیر مرینت:هوا سرد بود رفتیم سمت یه پاساژ وویی داشتم یخ میزدم ادرین:خب چرا لباس گرم نمیپوشی مرینت:چون ندارم...😞😊ادرین منو برد توی یه پالتو فروش واوو چه خوشگل بودن ادرین:کدومو میخوای؟( راوی:موام از این شوعرا میقام😐هعییی😐😂)مرینت :به قیمتشون نگا کردم گرون بودن  مرینت: ولی گرونه....(هعی....عزیز ت یا ت رفته این یارو پولداره😐)ادرین:تو با اونش کار نداشته باش مرینت:اون پالتو قرمزه خیلی خوشگل بود اما خب...مرینت:میدونم زیاده خواهیه ولی نمیشه اون پالتو قرمزه رو بگیری؟🥺😁 ادرین:واقعا خوشگل بود و بنظرم بهش میومد ادرین:باشه مرینت در دلش:*خردوقییییی*ادرین خب بیا مانتو فروشی مرینت: مگه ما برای خرید عروسی نیومدیم ادرین:باید چن دست لباس داشته باشی یانه؟حتی زیر پوش مرینت تو دلش*بی حیاااااا تو با زیرپوش چیکار داری!)مرینت رفتیم چن دست مانتو خریدیم رفتیم برا لباس عروس فروشنده: خوش اومدین ادرین: میتونین خانوم رو راهنمایی کنید؟(برای خرید لباس عروس میگه) فروشنده به مرینت یه نگا میندازه و میگه: برای این‌بار میخواید مرینت: از حرفش ناراحت شدم اما هیچی نگفتم و بزور یخ لباس عروس خریدیم رفتیم سراغ زیر پوش که یهو وایسادم ادرین: چته؟!مرینت:نمیشه نیام تو اون یکی فروشگاه؟ادرین : چرا؟خجالت میکشی باهام بیای؟کرینت: آخه اون خانومه یجور گفت براش لبای میخواید انگار گدام  مرینت:داشتم میزدم زیر گریه که ادرین گفت: خب میریم ی جای دیگه مرینت: میشه خودم بخرم؟ادرین باشه بیا اینم کارت رمزش :۱۵۶۴(از خودم گفتم😂)

مرینت رفتم ۱ دست زیرپوش و....خریدم دیدم ادرین رو صندلی نشسته اطراف رو دید میزنه😐😂

ادرین: چ عجب بالاخره اومدی کارتو بده مرینت: باشه بابا کارتتون  رو نخوردیما ادرین: من کار دارم بدو بریم بقیه ی خریداری کنیم مرینت: یهو از دهنم پرید گفتم مرد۰ه شور تو و...ادرین: چه زری زدی ها؟مرینت: وایی  ادرین منو برد پشت پله ها و یه سیلی محکم بم زد ادرین: آخرین بارت باشه به من اینطوری میگی مرینت: داشتم از ترس خودمو خیس میکردم گفتم باشه! بعد رفتیم کفش نگا کنیم یه کفش بلوری خوشگل سفید پاشنه بلند(کفش سیندرلا ولی سفیدشو تصور کنید😂)دلمو زد  دیدم یه زوج دارن نگا میکنن دختره: نظرت چیه؟ پسره: نه اصلا خوب نیست مرینت: بنظرت اون کفشه چطوره؟ادرین: اوم خوبه!مرینت: با حرفش یه لبخند زدم میشه بکیرینش؟ادرین: یه لبخندم ریز ولی با اخم زد و گفت باشه بعد از کفش نوبت به طلا شد بزور یه ست طلا خوشگل و بعدش ۲ دست کیف خریدیم و داشتیم از پاساژ میومدیم بیرون که گوشی ادرین زنگ خورد....چقدر صداش آشنا بود......

تمامممم شارژ گوشیم ۸ درصده و باید بزنمش شارژ ی یک ساعت دیگه پارت بعد رو میزارم😁