مرد مغرورم🥰2
چون پست اول خیلی طرفداری شد ۲ تا پارت رایگان بهتون میدم اما شرایط پارت ۳ یکم زیاد تره😁اگر زیاد طرفداری بشه شرایط رو کمتر میکنم و بیشتر پارت میزارم و پارت هارو طولانی تر هم میکنم😊😁
برو ادامه🖐
نینو داشت میزد تو دهنم که دیدم پرت شد اونور یه پسر قد بلند بود...چقدر قیافش...وقتی برگشت دیدم همون پسره که اومده بود خواستگاری بود خم شدم و گفتم ممنون ادرین:نیازی به تشکر نیست بیشتر مراقب خودت باش مرینت تو دلش:مراقب خودت باشششش این دیگه چه صیغه ایه😐😂ادرین: حالا بیا سوار شو مرینت همچنان در دلش:وای اگر سوار شم زن عمو میکشتمممم ادرین:گفتم بشین! مرینت:نه ممنون پیاده بر میگردم ادرین:وقتی میگم بشین یعنی بشین!!نمیشنوی؟!مرینت: چشم....الیا دم گوش مرینت:این خوشتیپه کیه دیگه!؟مرینت:یه ال۰۰دنگ! بعد سوار شدم قیافه ی الیا که از تعجب یخ زده بود دیدنی بود😐😂واو ماشینشم خوشگله مردم بی ام وه دارن اونوقت عموی ما با موتور میره اینور اونور...😒😂از زبان مرینت:یه گوشه تکیه دادم زیرزیرکی به صورتش نگا کردم اخمو و عصبی بود!این مردک یه لبخندم نمیزنه جولیکا حق داشت!یهو گفت:هی حواستون بیشتر جم کن دختر ضعیفی مثل تو نباید با اون غول تشن ها در بیوفته!مرینت تو دلش:به تو چهههه مرینت:فکر نکنم به شما مربوط بشه! ادرین: امروز مربوط میشه! مرینت: از حرفش تعجب کردم!منظورش چی بود؟!😶یهو دیدم داره از سر کوچه میپیچه که گفتم:وایسا! ادرین:چته خب! چرا!؟مرینت: اگر زن عموم بفهمن باهاتون اومدم جرم میده! ادرین:اولا ادب رو رعایت کنید جر دادن چیه!دوما انقدر ازش میترسی!؟مرینت: اولا هرجور بخوابم حرف میزنم! دوما بله میترسم!ولی همچنان به شما مربوط نمیشه!در ماشین رو محکم کوبیدم و بدو بدو کنان رفتم عو۹ضی فکر کرده کیه!😡😒ادرین:چقدر پررو بود!😒مرینت: سریع رفتم و غذا رو مث همیشه پختم!موقع ناهار شد عموم گفت:آقای اگراست گفتن... زن عمو و جولیکا باهم:چییییی!؟عمو:میخوان بیان خواستگاری!زن عمو:وای میدونستم اینا از دخترمون دست نمیکشن جولیکا: ولی.. که زن عمو یدونه سیلی زد:خفه شو !😒عمو: میخواد بیاد خواستگاری مرینت😶(خوشحال نشید که هنوز ماجراها مونده😈)مرینت: غذا پرید گلوم چیییییی!زن عمو:وای میخواد امشب بیاد خواستگاری این کلفت بی همه چیز!عمو:کاریش نمیشه کرد!جولیکا: بس کن مامان خواستگاری تو نیست خواستگاری مرینته!زن عمو:😒مرینت: ولی من خیلی کن سنم اون ۲۵ سالشه میفهمین چقدر اختلاف سنی داریم!(موقع خواستگاری سنش رو فهمید اینو گفتم تا نگید از کجا میدونه) زن عمو: دهن گندیده تو ببند شانس از این بیشتر گیرت نمیاد حالا تا شب پاشو خونه رو تمیز کن!جولیکا: منم کمکش میکنم😡!ن عمو: تو غلط میکنی بشین سرجات به هرحال خواستگاری اونه خودش باید تمیز کاری کنه مرینت: دیگه توان نداشتم حالم داشت به هم میخورد بدو بدو رفتم اتاقم(اتاق مرینت و جولیکا یکیه)بعد از چن دقیقه جولیکا اومد جولیکا: درکت میکنم دیروز هم همین اتفاق برای من افتاد😞مرینت با گریه:تو جرات بهم زدنش رو داشت.وی من اگر این کار رو کنم از خونه پرت میشم بیرون و توی این زمستون و سرما جایی ندارم جولیکا: دیروز رو به یاد بیار یادته میگفتی چه خوشگله!تو میتونی باهاش زندگی کنی تو اون قدر قوی هستی و بودی که تونستی با مرگ پدر و مادرت کنار بیای و تا الانم خوشحال بودی چون به غم هات فکر نمیکردی! مرینت: ولی من هنوز کامل دختری نکردم! هنوز ۱۷ سالمه جوونم! اونوقت با یه غول بیابونی جدی مثل اون برم ازد۰واج کنم؟😭جولیکا بغلش میکنه💋🫂و پیشونیش رو بوس میکنه جولیکا: خوشگله خانوم پاشو برو حموم تا یکم حالت بهتر بشه مرینت:باشه...مرینت: رفتم حموم انقدر گریه کردم که چشام گود افتاد بعد موهامو سشوار کردم و کل خونه رو در عرض ۳ ساعت سابیدم!🤕شب شد جولیکا لباسی که مکس براش خرید و داد به من و گفت:اینو بپوش مرینت:ولی مامانت.. جولیکا:اون با من😋شب شد تو آشپزخونه بودم که مهمونا اومدن با همون تیپ دیروز بعد حرفاشون رو گوش میکردم راجب اقتصاد و سیاسی بود که مامان پسره گفت:خب برین سر اصل مطلب گابریل:بله اگر راضی باشید عروسی رو بندازیم پنجشنبه!مرینت تو دلش:پنجشنبههههه!!!یعنی فردا آزمایش میدیم! وایی زن عمو:هرچی شما بگید مرینت:خودشیرین..😒یهو زن عمو گفت:مرینت جان دخترم چایی رو بیار!مرینت:آره جون عمت مرینت جون!😒چایی رو آوردم به بابا و مامانش دادم وقتی به پسره تعارف کردم گفت میل ندارم مرینت تو دلش:ای میل ندارم بخوره تو سرت گلابی!بعد چایی رو به همه پخش کردم و با اشاره ی زن عمو نشستم و سینی رو گذاشتم رو میز گابریل:خب بهتره عروس خانم با آقا پسره ما برن تو اتاق حرف بزنن مرینت: یا گلابی!بدبخت شدم..رفتیم اتاق زن عموم و عموم...(ذهنتون مریض نشه😂)ادرین:بشین رو صندلی مرینت:نه ممنون مرینت:خیلی ازش ترسیدم هیکلش قدش قیافش در عین حال که خوشگل بود ترسناک بود ادرین:هرجور راحتی فقط اینو بدون ما باهم رابطه ایم نخواهیم داشت!و میتونی تحصیلت رو ادامه بدی مثل یه دختر جوون زندگی کنی!مرینت:با این حرفش بال دراوردم واقعاااااا🥰 بعد بلند شد و گفت:من قبلا زن داشتم و طلاق گرفتم و بعد رفت....همین...یعنی زن داشته و من زن دوسم....این افکار تو ذهنم میپیچید و وقتی اومدم بیرون مهمونا رفته بودن .....فردا....
خب این پارت به پایان رسید به خاطر حمایتاتون پارت بعدیو الان میزارم😈🥰