پارت ۳ رمان قضاوت
دوستان من اول داستان قضاوت را توی پارت ۲ رمان آرزو کن اشتباهی نوشتم که الان پاک شده آن پارت از اپل پارت ۲ آرزو کن را نوشتم و الان هم که پارت ۳ قضاوت را دادم بیرون.
بزن ادامه مطلب 👇🫶
مادرم با شلاق آمد بیرون و گفت : این شلاق نسل هاست تو خانواده ماست و زنان ما برای ادب کردن دختر های چشم سفیدی مثل تو استفاده می کردند.
بعد ازم خواست به شکم بخوابم. من التماس کردم ولی فایده نداشت پس روی شکم خوابیدم. مادرم ضربه اول را خیلی را خیلی محکم زد و ضربه دوم را هم از قبل محکم تر زد. همین طور که شلاق می خوردم می بینم که خواهرم داره آرام می خنده.
بعد خوردن ۱۰ ضربه شلاق به سمت اتاقم رفتم و یک عالمه گریه کردم و آرزو کردن کاش همین الان قیامت می شد لحظه ی بعد زلزله وحشتناکی آمد و سقف افتد روی سرم.
وقتی چشمانم را باز کردم روی یک مبل نرم بودم. رنگ سفیدی داشت. بعد یک نفر با بال های بزرگی به سمت آمد. گفت تو مردی و قیامت شد و همه ی انسان ها مردند.
گفتم: من حتما دارم خواب می بینم بزار شاید بر تو گوشی بیدار شدم.
بعد یک تو گوشی محکم به خودم زدم ولی هنوز آنجا بود.
گفتم: تو کی هستی؟
گفت : من فرشته ای هستم که تو را به سمت بهشت می برم.
گفتم: پس می روم بهشت؟😌
گفت: قبلش باید نوع عذاب کیانی کن بهت بدی کردن را مشخص کنید.
بشکنی می زند و لحظه ی بعد مادرم و خواهرم و پدرم و دوست صمیم و چندتا از قلدر های مدرسه و دوست پسرم و مدیر مدرسه و معلممون آنجا بودند.
همه شوم باهم گفتن : چی شده؟
گفتم: ظاهراً همه ی ما مردیم.
فرشته می گوید: تو باید نوع عذابشون را انتخاب کنی. بعد شیطان به صورتی که تو گفتی عذابشون می ده.
می گویم : می توانم خودم عذابشون بدم؟
می گوید : فکر کنم بشه.
و ادامه می دهد : می توانی برای مشورت در نوع عذاب با شیطان مشورت کنی. می خوای؟
می گویم: چرا که نه ولی چرا دوست پسرم جزو کسایی که هم بدی کردن؟
می گوید: با خواهرت خوابیده.
می گویم: دروغ می گی😾
می گوید : از خودش بپرس.
می گویم: این راست می گه؟
می گوید : متاسفم
جلو می روم و یک تو گوشی بهش می زنم. و به خواهرم می گویم: همیشه می دانستم عوضی هستی آبجی ولی نمی دانستم تا این حد.
فرشته می گوید: کار من اینجا تمومه شیطان میاد و از اینجا به بعدش کمکت می کنه .
بشکنی می زند و تا پدید می شود. همه کسانی که بهم بدی کردند به نام می افتند تا ببخشمشون.
۱۳ دقیقه( عدد شیطانی) بعد رفتن فرشته مردی خوشتیپ با موهای بنفش و چشمانی قرمز با کت شلوار بنفش میآید و می گوید: من شیطان هستم ملقب لوسیفر.
با خودم می گویم هیچ وقت فکر نمی کردم شیطان آنقدر خوشتیپ باشه.
لوسیفر می گوید : می خوای با هاشون چیکار کنی؟
ادامه می دهد: می توانی بندازیشون تو کوره آدم سوزی یا تکه تکشون کنی و یا..
حرفش را قطع می کنم می گویم: من فکر بهتری دارم.😎
دوستان اگر از این پارت خوشتون آمد لایک فراموش نشه چون خیلی بهم انگیزه میده ❤️🌺
پارت امروز ساعت ۷ پست می شود 💌🕒
تا پارت بعدی بای 👋💗