رمان 🎀حکم عشق🎀ⓟⓐⓡⓣ:1

shroor shroor shroor · 1402/12/12 13:35 · خواندن 2 دقیقه

🤪یوهوووو پارت یک رو آوردم بپر ادامه👈

لایک و کامنت؟

 

تازه مدرسه ی توی روستا تموم شده بود.

و مثل همیشه درس هام خوب بود.

زمستون بود و روستا در برف پوشیده شده بود.

بخاطر نمره ای که گرفته بودم خیلی خوش حال بودم. و داشتم عقب عقب به سمت خونه میرفتم تازه از ربکا دوستم جدا شده بودم خونه ی اونا خیلی به مدرسه نزدیکه

توی فکر بودم که یهو ی. اسب بهم خورد 

کنار راهی که میرفتم ی رودخونه بود افتادم روی زمین و لیز خوردم پایین کنار رودخونه 

بلند شدم و دامنمو تکوندم کل لباس هام خیس شده بود

اون دیگه کی بود چشم که داشت 

هوا به شدت سرد بود میخواستم اولین قدممو بردارم که لیز خوردم و زیر پای من برف نبود بلکه یخ بود دیگه فاتحم خونده شده بود که یکی از عقب کمرمو گرفت و بهم کمک کرد 

به بالا نگاه کردم و دیدم این همون اسبی هست  که بهم خوردم اون به من کمک نکرد بود فقط گندی رو که زده بود جمع کرد 

بنظر خیلی عجله داشت 

_حالت خوبه؟

_اره خوبم 

به کتش اشاره کردم و دوباره لب زدم

_فقط سردمه 

با تعجب بهم نگاه میکرد انگار اصلا نگرفت من چی میگم 

چشمامو بستم و یکم بلند تر گفتم 

_میگم سردمو کتتو بده من 

حالت چهرش از تعجب به عصبانی تبدیل شد میخواست حرف بزنه که لب زدم 

_تو منو انداختی این پایین نمیبینی بخاطر تو دارم یخ میزنم؟

دوباره تعجب کرد ولی کتشو دورم پیچوند یکم گرم شده بودم که دستمو گرفت و کمکم کرد. برم بالا  

بالا رفتم بدون هیچ حرفی سوار اسبش شد و رفت 

منم به خونه برگشتم 

 

سلام مامان من برگشتم 

مامانم با سلام من کتابی که داشت میخوند رو گذاشت روی میز و بلند شد و اومد سمتم 

_ این چه سرو وضعیه این کت چیه پوشیدی؟

_ سخت نگیر مامان

_ این کت رو از کجا اوردی 

ما جرارو رو تعریف کردم و با آشفتگی گفت 

_میدونی اون کی بود ؟

نشستم روی زمین و دفترم و گذاشتم روی میز و مشغول تکالیف هام شدم 

_چه اهمیتی داره به هرحال اون مقصره وقتی فهمیدم نمیخواد ازم معذرت خواهی کنه کتشو ازش گرفتم ولی 

اینکه سردم بود رو دروغ نگفتم.…..….....

 

 

پایان پارت 1 

لایک و کامنت یادت نره ❤️

بخش های اصلی داستان در انتظار شماست با لایک و کامنت اونارو به خودتون نزدیک تر کنید 🐾🐾

راستی تعداد لایک و کامنت ها به تعداد خط های پارت بعدی ربط داره خوش باشین🤪🎀🐾