رمان 🎀حکم عشق🎀ⓟⓐⓡⓣ:1
🤪یوهوووو پارت یک رو آوردم بپر ادامه👈
لایک و کامنت؟
تازه مدرسه ی توی روستا تموم شده بود.
و مثل همیشه درس هام خوب بود.
زمستون بود و روستا در برف پوشیده شده بود.
بخاطر نمره ای که گرفته بودم خیلی خوش حال بودم. و داشتم عقب عقب به سمت خونه میرفتم تازه از ربکا دوستم جدا شده بودم خونه ی اونا خیلی به مدرسه نزدیکه
توی فکر بودم که یهو ی. اسب بهم خورد
کنار راهی که میرفتم ی رودخونه بود افتادم روی زمین و لیز خوردم پایین کنار رودخونه
بلند شدم و دامنمو تکوندم کل لباس هام خیس شده بود
اون دیگه کی بود چشم که داشت
هوا به شدت سرد بود میخواستم اولین قدممو بردارم که لیز خوردم و زیر پای من برف نبود بلکه یخ بود دیگه فاتحم خونده شده بود که یکی از عقب کمرمو گرفت و بهم کمک کرد
به بالا نگاه کردم و دیدم این همون اسبی هست که بهم خوردم اون به من کمک نکرد بود فقط گندی رو که زده بود جمع کرد
بنظر خیلی عجله داشت
_حالت خوبه؟
_اره خوبم
به کتش اشاره کردم و دوباره لب زدم
_فقط سردمه
با تعجب بهم نگاه میکرد انگار اصلا نگرفت من چی میگم
چشمامو بستم و یکم بلند تر گفتم
_میگم سردمو کتتو بده من
حالت چهرش از تعجب به عصبانی تبدیل شد میخواست حرف بزنه که لب زدم
_تو منو انداختی این پایین نمیبینی بخاطر تو دارم یخ میزنم؟
دوباره تعجب کرد ولی کتشو دورم پیچوند یکم گرم شده بودم که دستمو گرفت و کمکم کرد. برم بالا
بالا رفتم بدون هیچ حرفی سوار اسبش شد و رفت
منم به خونه برگشتم
سلام مامان من برگشتم
مامانم با سلام من کتابی که داشت میخوند رو گذاشت روی میز و بلند شد و اومد سمتم
_ این چه سرو وضعیه این کت چیه پوشیدی؟
_ سخت نگیر مامان
_ این کت رو از کجا اوردی
ما جرارو رو تعریف کردم و با آشفتگی گفت
_میدونی اون کی بود ؟
نشستم روی زمین و دفترم و گذاشتم روی میز و مشغول تکالیف هام شدم
_چه اهمیتی داره به هرحال اون مقصره وقتی فهمیدم نمیخواد ازم معذرت خواهی کنه کتشو ازش گرفتم ولی
اینکه سردم بود رو دروغ نگفتم.…..….....
پایان پارت 1
لایک و کامنت یادت نره ❤️
بخش های اصلی داستان در انتظار شماست با لایک و کامنت اونارو به خودتون نزدیک تر کنید 🐾🐾
راستی تعداد لایک و کامنت ها به تعداد خط های پارت بعدی ربط داره خوش باشین🤪🎀🐾