آغوش داغ💦p12
سلام . رمان رو دوس ندارین گایز ؟ ناراحت شدم شرطط حتی نزدیکم نبود 😕 نمیدونم چ کنممم ....
حالااا بشوت ادامه 🔥💡
start
بعد نهار رفتم به اتاقم و کلی فکر کردم ...
جین پسر عمم ( یا شایدم پسر عمو ) بود عمو و زنش خیلی پولدارن ..
و عمرا اجازه بدن ما باهم باشیم . چون ما پول زیادی نداریم و سلطنتی نیستیم .
جین از من ۳ سال بزرگتره و اون همیشه برام چیز میز میخره .
اما ادکا رو چیکارکنممم ...
روز رسیدن جین و خدمتکارش :
صدای زنگ در خورد موهام رو صاف کردم یه لباس خیلیی خاص پوشیدم و به سمت در رفتم .
یک دختر همراه جین بودد که با حرفش متوجه شدم خدمتکارشه .
_ سلام جین عزیزم خوش اومدی
× ممنون خاله جون . ایشون هم خدمتکارم هستن .
_ تو هم خوش اومدی عزیزم
+ جینن
× هان وو باورم نمیشه چقدر بزگ شدی .
و پریدم بغلش و اونم منو تو بغلش فشرد .
+ بیا این طرف .
× لیا ( خدمتکارش ) تو هم بیا .
^ چشم ارباب
× هان وو اشکالی داره لیا پیش تو بخوابه ؟
نمیتونستم بگم نه . چون جین فکر میکرد حسودی میکنم
+ نه اشکالی نداره .
^ ممنون خانم ...
رفتیم تو اتاقم
+ جین × جانم
+ اوضاع چطوره چخبرا ؟
× هیچی کوچولوم تو چی ؟
+ نمیدونم چیزای مهمی نشده .
× مدرسه چطوره ؟
با اسم مدرسه یاد ادکا و اقا معلم افتادم و با تردید گفتم + اونم خوبه
× چیزی شده ؟ اسم مدرسه رو اوردم یکم با تردید جواب دادی .
+ تو ریاضیم مشکل دارم میشه کمکم کنی
× اوه البته بیا اینجا کوچولو
از فرصت استفاده کردم و بهش چسبیدم
۱ ساعت تمرین کردیم .
بعد رفت داخل اتاقش منم رفتم دستشویی که با .... مواجه شدممم
**********
حدس بزنین چی دیدهه؟؟؟
کامنتا لطفا زیاد باشه 🎤🍕
پارت طولانی و داغی بوددد . کاور چطورهه ؟؟