❤️‍🔥 دلبر جذاب من ❤️‍🔥 فصل دوم part ³

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/03/13 15:57 · خواندن 4 دقیقه

سلاممممم این رمان همون رمان دلبر فسقلی ارباب است فقط اسمش و کاورش عوض شده پس گم مون نکنین و بابت تاخیر ببخشید حالا ادامه 

 

 

آهورا: خشکم زده بود اون آهو بود مگه آهوی من 5 سال پیش نمورده مگه منو تنها نذاشته بود دارم خواب میبینم 

 

آهو: بعد 5 سال دوباره برگشتم به اون خونه من فقط واس خاطر انتقام برگشتم از آهورا انتقام کار های را که با من کرده بود را می‌گیرم 

 

راوی😎

آهورا بعد دیدن آهو آروم آروم به طرف آهو قدم برداشت و آهو  را محکم بغل کرد اون دوباره بعد 5 سال عشق خودو پیدا کرده بود بعد 5 سال داشت دوباره نفس می‌کشید بعد 5 سال دوباره آهورای قدیم شده بود  

 

آهو: آهورا آروم آروم به سمت من اومد محکم بغلم کرد چشمام گشاد شد آنقدر زورش زیاد بود که هر چقدر هولش میدادم ولی از جاش تکون هم نمی خورد الکس با دیدن این صحنه عصبی شد آهورا.   را هولش داد اون ور گفت 

 

الکس: داری چه غلطی میکنی آهو الان نامزد منه تُ حق نداری به اون نزدیک شی 

 

مادر الکس: بعد حرف الکس آهورا عصبی شد میدونستم که الان دعوا راه میوفته واس همون رفتم الکسو محکم بغل کردم کلی قربون صدقه اش رفتم گفت بشینه روی کاناپه چون خیلی سوالات زیادی توی زهنم بود مگه آهو نمورده بود پس چرا یهو زنده شد 

 

مادر الکس: الکس جون پسرم میتونم یه سوالی بپرسم 

الکس: بله مامان جون بپرسید 

مادر: اممم چیزه مگه آهو نمورده بود پس الان چطوری زنده ست 

الکس:  الان بهتون میگم 

 

فلش بک به 5 سال پیش 👇

وقتی که آهو تیر خورد و آوردیمش بیمارستان دکتر گفت که آهو زنده میمونه ولی باید ببریمش شهر چون اونجا وسایل مخصوص را نداشتن منم چون که عاشق آهو بودم و دیگه نمی تونستم تحمل کنم  که آهورا اونو اذیت میکنه به دکتر گفتم که آهو  را بگه مُرده و از در پشتی آهو. را انتقال بدیم به شهر دکتر گفت که خیلی خطر ناک اگر آهورا بفهمه میکشدش ولی اون بیمارستان یه قانونی هم داشت ( به هیچ وجه نباید صورت شخصی که مُرده را کسی بیبیند ) واس همون کار من راحت تر شد من آهو     را  انتقال دادم به شهر توی دو ماه حالش خوب شد بعد این که 16 سالش شد باهاش نامزد کردم بعد این جا اومدیم واس خاطر یکم کارم همین ....

 

مامان: باشه خیلی خوش اومدین 

الکس: مامان میشه اتاق آهو را نشون بدی چون خیلی تو راه خسته شده 

مامان: باشه 

 

راوی😎

آهو رفت توی اتاقی که براش آماده کرده بودند روی تخت نشست آهو خیلی استرس داشت نکنه آهورا  بلای سرش بیاره  یا نکنه از آهورا انتقام گرفته نتونه .....

 

نکته(  الکس که داشت داستان 5 سال پیش را تعریف می‌کرد آهورا اون جا نبود اصلا خونه نبود ) 

 

شب: 

الکس: توی حال نشسته بودم داشتم روی یه پروژه مهم کار می‌کردم که یکی از خدمت کار ها اومد صدام زد برای شام منم گفتم که بره به آهو هم خبر بده 

 

آهو: توی اتاقم نشسته بودم که یکی در زد گفتم بیاد تو اومد یکی از خدمت کار ها بود برای شام صدام زد منم باشه گفتم اونم رفتم رفتم جلوی آیینه به خودم نگاه کردم باید یکم آرایش میکردم از الان انتقام من شروع میشه.      بعد یه ربع از اتاق اومدم بیرون که در همون لحظه آهورا هم اومد بیرون آه لعنتی الان وقت اومدن بود ...

 

آهورا: از اتاقم اومدم بیرون با دیدن آهو با اون آرایشش هم ماتم برد هم عصبی شدم ولی لامصب خیلی خوشکل شده بود همین طوری بهش نگاه میکردم که متوجه شدم که زیر لب عوضی گفت تک خنده کردم گفتم ....

 

آهورا: بعد این همه سال خیلی خوشکل تر شدی 

آهو: خودمم میدونم نمی خواد بگی 

اهورا: میبینم که زبونتم که دراز شده 

آهو: هه به تُ ربطی نداره 

 

راوی😎

آهورا با دو قدم بلند  خودشو به آهو رسون از بازوش گرفتم کوبیدش توی دیوار 

آهو: داری چی غلطی میکنی 

ولی اهورا اصلا جواب نداد

اهورا: میخواستم بعد 5 سال دوباره ببوسمش  میخواستم اون لبای خوشمزه شو بخورم اون از اول مال من بود تا آخرم مال منه ......

 

تمام 

بابت دیر کردن ببخشید 

توضیحات در مورد این فصل : 

الکس اومده به خونه آهورا واس خاطر یه پروژه مهم و آهو.   را هم با خودش آورده که هم کنارش باشه و هم آهورا را اذیت کنه و آهو هم میخواد با نزدیک شدن به الکس از آهورا انتقام بگیره ولی آهورا یه نقشه دیگه داره 

این که نقشه آهورا چیه پارت بعدی متوجه میشین 

 

شرط پارت بعدی 

 

35 لایک ❤️

60 کامنت 💬

بایییییی