red jacket💦❤️

Setayesh ♡♡ Setayesh ♡♡ Setayesh ♡♡ · 1403/03/09 17:27 · خواندن 2 دقیقه

P:1

 

S=ستایش  A=عسل  F=فاطمه

 

S=چشمام رو باز کردم. آه. دوباره این آلارم موبایل مسخره.از جام بلند شدن. پوففف باید برم مدرسه. ای بابا. لباسام رو پوشیدم ، کیفمو چیدم و رفتم از خونه بیرون. وقتی رسیدم دیدم همه تو صف وایسادن (مدرسه ایرانی که بچه هارو صف میکنن) رفتم داخل صف وایسادم که عسل فاطمه هم اومدن سلام کردن. بعد از کلی ور ور کردن معاون پرورشی گفتن بریم تو کلاس...

بعد از سه زنگ درس مزخرف با عسل و فاطمه راه افتادیم بریم خونه. معمولا سره ی سه راهی که می‌رسیم هرکی از یه طرف میره. خداحافظی کردم و راه اوفتادم به سمت خونه که... یهو وایسادم و فهمیدم بدبخت شدم دوباره باید از ایستگاه اتوبوس رد شم تا برسم خونه. ژاکت قرمز رو از داخل کیفم در اوردم و کلاهشو انداختم سر یجوری که کسی نتونه چهرمو ببینه.

شاید از خودتون می‌پرسید چرا می‌ترسه که از ایستگاه اتوبوس رد بشه. راستش یه گله پسر از مدرسه پسرونه نزدیک خونمون اونجا منتظر اتوبوس وایمیسن، که منم رو یکیشون کراش دارم.

من نه اسمشو میدونم نه سنش فقط میدونم که خیلی جذابه.

چون هر روز با ژاکت قرمز از کنارشون رد میشم و اونا تا حالا چهرمو ندیدن. فکر میکنن که من خیلی خوشگلم البته که بچه های کلاس هم میگن من به خاطر رنگ چشمام زیبایی خاصی دارم ولی خب من بازم اعتماد به نفس ندارم. 

بین اون پسرا به خاطر اینکه نه چهرمو دیدن نه اسممو میدونم کراش ژاکت قرمزی صدام میکنن.

رسیدم به ایستگاه. مثل همیشه اون پلیور مشکی تنش بود. دوستش وقتی منو دید زد به شونشو گفت:

بچه ها کراش ژاکت قرمزی!!!

منم بی محل به اونا رد شدم و رفتم.

تا اینکه رسیدم خونه و ...

_._._._._._._._._._._._._._.__._._._._._._._._._._._._._._

این از پارت اول

ببخشید پارت اول زیاد پر محتوا نبود ولی پارت های بعدی هست🥲🥺🥹

به احتمال زیاد امشب پارت دو را میدم که نارحت نشید❤️

شرط هم ده تا لایک و ده تا کامنت

عاشقتونم بای💋❤️‍🔥