مجازات عشق☆۱

N★H N★H N★H · 1403/03/07 14:27 · خواندن 1 دقیقه

بپر ادامه 

مری=صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم صبحانه ام رو خوردم و لباس پوشیدم یک هودی و دامن با اینکه هوا سرد بود اما پاهام اصلا سردش نمیشد

کیفم رو برداشتم و رفتم پایین خونه 

نویسنده= اینکه مری توی آپارتمان تنها زندگی میکنه

مری=رفتم پایین و سوار تاکسی شدم رفتم اول یک لباس فروشی و لباس خریدم 

 لباس مری رو میتونید توی کاور ببینید

و بعد رفتم به یک کفش فروشی و یک کفش نقره ای براق خریدم که به پاهای سفیدم خیلی میومد

فردا ♧

مری=تقریبا ساعت ۶ بود باید به مهمونی میرفتم

نویسنده=بله بله مری خانم داشته برای مهمونی آماده میشده یک مهمونی بزرگ 🤭

مری=لباس هام رو پوشیدم و تینت زدم و  موهام رو باز گذاشتم و سوار تاکسی شدم

توی راه یک آینه از کیفم در اوردم و خودم رو توش نگاه کردم و دیدم سریع رسیدیم  وقتی پیاده شدم یک زن اومد جلوم 

زن=خانم باید یکی از این نقاب ها رو انتخاب کنید 

مری=باشه و یک نقاب برداشتم

نویسنده=نقاب مری هم میتونید توی کاور ببینید 

مری=نقاب رو زدم و رفتم داخل واو یک کیک خیلی بزرگ بود که به رنگ آبی بود و نزدیک ۲۰۰ نفر آدم یک زن جلوم اومد و گفت

زن=نوشیدنی میخورید یا کیک 

مری=من هم از خدا خواسته گفتم کیک و اون خانمه برام اورد مشغول کیک خوردن بود که احساس کردم یکی دست گذاشته روی شونه ام به وشتم نگاه کردم اون

ضد حال زدم 💫🤭🤣

برای پارت بعد که....‌ میشه ۲۰ تا کامنت ۲۰ تا لایک