مجازات عشق☆۱
بپر ادامه
مری=صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم صبحانه ام رو خوردم و لباس پوشیدم یک هودی و دامن با اینکه هوا سرد بود اما پاهام اصلا سردش نمیشد
کیفم رو برداشتم و رفتم پایین خونه
نویسنده= اینکه مری توی آپارتمان تنها زندگی میکنه
مری=رفتم پایین و سوار تاکسی شدم رفتم اول یک لباس فروشی و لباس خریدم
لباس مری رو میتونید توی کاور ببینید
و بعد رفتم به یک کفش فروشی و یک کفش نقره ای براق خریدم که به پاهای سفیدم خیلی میومد
فردا ♧
مری=تقریبا ساعت ۶ بود باید به مهمونی میرفتم
نویسنده=بله بله مری خانم داشته برای مهمونی آماده میشده یک مهمونی بزرگ 🤭
مری=لباس هام رو پوشیدم و تینت زدم و موهام رو باز گذاشتم و سوار تاکسی شدم
توی راه یک آینه از کیفم در اوردم و خودم رو توش نگاه کردم و دیدم سریع رسیدیم وقتی پیاده شدم یک زن اومد جلوم
زن=خانم باید یکی از این نقاب ها رو انتخاب کنید
مری=باشه و یک نقاب برداشتم
نویسنده=نقاب مری هم میتونید توی کاور ببینید
مری=نقاب رو زدم و رفتم داخل واو یک کیک خیلی بزرگ بود که به رنگ آبی بود و نزدیک ۲۰۰ نفر آدم یک زن جلوم اومد و گفت
زن=نوشیدنی میخورید یا کیک
مری=من هم از خدا خواسته گفتم کیک و اون خانمه برام اورد مشغول کیک خوردن بود که احساس کردم یکی دست گذاشته روی شونه ام به وشتم نگاه کردم اون
ضد حال زدم 💫🤭🤣
برای پارت بعد که.... میشه ۲۰ تا کامنت ۲۰ تا لایک