『』RED ROSE『』
⁷..PART
اممممم خواستم قبل از شروع ادامه رمان از تک تکتون بخاطر حمایتاتون و انرژی ای ک بهم میدین تشکر کنم((: از عمق وجودم دوستون دارم و خیلی خوشحالم ک افراد باحالی مثل شما ها رمانم رو میخونن((((:🥹🫂🤍✨️ خب خب دیگه زیاد حرف زدم...
_____________________________________________
آدرین: من دیگه نمیخوام باهات ادامه بدم. بهتره این رابطه رو تموم کنیم!
لایلا: چی میگی آدرین؟ پای دختر دیگه ای وسطه آره؟
آدرین: نه لایلا هیچ ربطی نداره تو هیچ وقت فرد مورد علاقه من نبودی و...
مرینت: داشتم صداشونو از پشت در اتاق میشنیدم و اشکم در اومده بود با وجود این که آدرین دوست دختر داره و با اینکه میخواد ازش جدا بشه میگه ب هیچ دختر دیگه ای علاقه نداره اگر قبلا یکم شک داشتم الان مطمعن شده بودم که چیزی جز ی زیرخواب براش نیستم...(:
نخواستم بقیه ی حرفاشونو بشنوم و بدو بدو رفتمسمت تخت و بالشت آدرین رو بغل کردم و انقدر گریه کردم ک خوابم برد...
آدرین: ساعت تقریبا نزدیکای ۱ شب بود و لایلا هم خیلی وقت بود رفته بود و من تقریبا شیشه ویسکی ای ک روی میز بود رو تموم کرده بودم تو حال خودم نبودم ک بتری از دستم افتاد رو زمین و شکست...
مرینت: با صدای شکستن چیزی از خواب پریدم و دیدم آدرین تو تخت نیست بدو بدو رفتم پایین ک دیدم آدرین شیشه ی ویسکی رو شکسته و سعی داره جمعش کنه سریع رفتم سمتش و جلوشو گرفتم
مرینت: ارباب صبر کنین باشه باشه من جمعش میکنم لطفا بیاین بیاین اینور... و دستشو گرفتم و به سمت طبقه ی بالا بردم...
آدرین: مممرریننتتت دقیقا دلم تو رو میخواست بیا اینجا ببینم توله😈
مرینت: ارباب خواهش میکنم اول بیاین دستو صورتتونو بشوریم خب؟ اینطوری بهتره لطفا بیاین...
آدرینو بردم بالا و بردمش تو اتاقش و لباساشو آروم آروم در آوردم و بردمش داخل حموم. دوش آب رو باز کردم و آدرینو بردم زیر آب که کم کم به خودش اومد و بهم لبخند زد و کمرم رو گرفت و بهم نزدیک شد...
خواست ببوستم و منم خواستم همراهیش کنم ک یاد حرفایی ک به لایلا زد افتادم و اینکه من هیچ ارزشی براش ندارم پس سریع عقب کشیدم و با لباس خیس از حموم بیرون اومدم
آدرین: خواستم مرینتو ببوسم ک سریع عقب کشید و با لباس خیس از حموم بیرون رفت... خیلی تعجب کردم... چرا رفتارش اینطوری شده؟ چ اتفاقی بعد از دیشب افتاده ک باعث شده انقدر عوض بشه؟!
مرینت: هیچ لباسی نداشتم ک بپوشم و اگر از اتاقم میرفتم بیرون متوجه میشد برای همین مجبور شدم همه ی لباسامو در بیارم و برم زیر لحاف و سعی کردم خودمو به خواب بزنم...
آدرین: از حموم بیرون اومدم و شلوارکمو پوشیدم و رفتم زیر لحاف پیش مرینت آروم بهش نزدیک شدم و از پشت بغلش کردم ، موهاشو عمیق بو کشیدم و بهش گفتم مرینت ، مرینت قشنگم(: خوبی؟ اتفاقی افتاده؟ میخوای باهم راجبش حرف بزنیم؟ مرینت میدونم بیداری خواهش میکنم باهام حرف بزن(:
مرینت: .....
آدرین: باشه توله نمیخوای حرف بزنیم(: گردنشو بوس کردم و گفتم شبت بخیر توله(: و محکم بغلش کردم و خوابیدم.
مرینت: وقتی اینجوری حرف میزد دلم میخواست برگردم و محکم بغلش کنم دلم میخواست انقدر لباشو بوس کنم تا کبود بشه اما نمیتونستم باور کنم... یعنی براش ارزش داشتم؟ از شدت آشفتگی گریم گرفت ولی سعی کردم با بدنش ک بهم آرامش میداد خودمو آروم کنم و بخوابم...
...END
خببببب خوشگلای منننن این پارتم تموگ شد((:
امیدوارم دوسش داشته باشین خیلی خیلط مواظب خودتون باشین(:
برای پارت بعد
40 لایک
80 کامنت
دوستون دارم
بوج بهتون
بای باییییی(((:🫂🤍✨️