عاشق متجاوز💦پارت ۹+ نظرسنجی

S.Y S.Y S.Y · 1403/03/06 15:17 · خواندن 3 دقیقه

ادامه

 

 

 

که آنیا درباره داییش بهم بگه آنیا اومد و کنار دامیان نشست

 

دامیان: آنیا

آنیا: بله

دامیان: یکم درباره داییت بهم بگو

آنیا: آمممم داییم آدم زن ذلیلی هست(🤣🤣)و خیلی جدی هست یکبار ترسوندمش تا یک ماه باهام قهر بود

دامیان: خوش به حالت

آنیا: میگم برای چی عاشقمی؟

دامیان: نمیدونم

آنیا: نشد که!

دامیان: خب راستش به خاطر قشنگیت به خاطر غرورت به خاطر شجاعتت به خاطر همه چیت! 

آنیا: بعد از گفتن این جمله پریدم بغلش و گفتم

ازت ممنونم ولی جوابت درست نبود

دامیان: به آنیا نگاه کردم که دوباره گفت

آنیا: عشق دلیل نمیخواد اگر یک روز من بمیرم مگه  دیگه شجاعت دارم؟ مگه دیگه زیبایی دارم؟ ها؟ من دیگه هیچی ندارم پس اگر عاشقم باشی برای دوست داشتن من دلیل نمیخوای!

دامیان: منم بغلش کردم و گفتم 

همین طوره بعد از هم جدا شدیم و گفت 

آنیا: دیگه شب شده بهتره شام آماده کنم!

دامیان: آره ولی..... یهو گوشیم زنگ خورد 

دامیان: بله

   : ..........

دامیان: واقعا!

   :.......

دامیان : تلفن رو قطع کردم و شروع کردم به خندیدن

آخ جون بالاخره مرد یوهوووو

آنیا: کی مرد؟

دامیان: بابام!( بچه ها میتونید به دامیان فش بدین و جمله هم روش)

آنیا: دامیاننننننن!بابات مرده بعد خوشحالی

دامیان: آره آخه اون تو بچگی منو شکنجه میداد که باید بهترین باشم

( هنوز فش دادن مجازه. آخه نفهم بالاخره بابات که هست! )

آنیا: باشه حالا ولش کن بیا رو میز سفره بن از

دامیان: باشه

بعد آنیا غذا هارو آورد و روی میز که گوشه آشپزخانه بود گذاشت و تزئین کرد واقعا خوشمزه به نظر می‌رسید

غذا ها: ماهی با برنج سوپ مرغ سالاد سزار و دسر توت فرنگی 

دامیان: به به به!چه خوشمزه به نظر میان! حتما دست پخت تو از مامانت هم بهتره!

آنیا: نه بابا هنوز دارم یاد میگیرم

که یهو زنگ در خورد به نظرتون کی بود؟ آفرین یور و لوید و ئوری بودن

آنیا: سلام مامان بابا و دایی جون

یور: سلام دخترم !اومم( بو کشیدن) به‌به چه بوی خوبی میاد دخترم 

آنیا: مرسی مامان دیدم فیلمتان طولانی بود برای همین خودم غذا رو پختم امید وارم خوب شده باشه!

لوید : مرسی آنیا

آنیا: خواهش میکنم

یوری: خواهر جون من دیگه میرم مزاحم نمیشم

یور: نه داداش باید بمونی و دست پخت آنیا رو بچشی

( نویسنده: از خدامتم باشه یوری خان)

یوری: حالا که اصرار میکنی باشه

از زبان راوی:

 

اونا رفتن سر میز دامیان نشست چون جایی نداشت که بره بعد اونا شروع کردن به بگو بخند یوری از اتفاقات طنز داخل فیلم میگفت و اونا میخندیدن اون شب خیلی بهشون خوش گذشت حالا که وقت خواب بود دامیان مجبور بود روی زمین اتاق آنیا بخوابه و موقع خواب اینقدر حرف زدن که خوابشون برد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و تمام

پارت قبلو به شرط ترسوندن ولی لطفا این پارت رو به شرط برسونید

در زمان چون به شرط نرسید خط اضافه نداریم

شرط ۲۰ لایک و ۳۵ کامنت( با کامنت های خودم)

خداحافظ

وایسین حالا نظرسنجی

به نظرتون خوبه دیگه برای شرط دیگه کامنت نباشه و فقط لایک باشه؟

ولی لایک هرچی تعداد پارت بره بالاتر بیشتر میشه ها

خدانگهدار