فوتبال عاشقی پارت ۱

DINA DINA DINA · 1402/12/08 10:17 · خواندن 1 دقیقه

سریع بپر ادامه

                                                     آدرین 

با دست عرق رو پیشونیم رو پاک کردم.لبخندی رو لبام نشسته بودم بازم مثل همیشه بازی رو برده بودیم خیلی کم پیش می اومد که بازی رو ببازیم.

خانم بوستیه:خسته نباشید برید تو را نوشید لباساتونو عوض کنید.

در حالی که حوله رو از تدارُکات می گرفتم به سمت رختکن رفتم. همه تو رختکن مشغول درآوردن لباسامون شدیم.بعد از اینکه لباسامون رو عوض کردیم همه به س.ت اتاقامون رفتیم.

ما تنها تیم فوتبالی هستیم که یک ورزشگاه برای خودمون داشتیم و بجز رختکن حتی اتاقای جداگونه هم اونجا داریم.

وارد اتاق شدم مرینت مشغول مرتب کردن کمد بود، با صدای پام به سمتم برگشت.

                                      (آدرین +  مرینت -)

+سلام 

-سلام 

قبل از اینکه بزارم چیز دیگه ای بگه لبام رو رو لباش گذاشتم و بوسیدمش.

لبای این دختر همیشه بهم انرژی می داد.البته اشتباه نگیرید منظور من عشق و از این سوسول بازیا نیست.به خاطر همینه که لقب تیم ما سنگ دل هاست.حتی هیچ کدوم از ما تاحالا دوست دختر نداشتیم.تنها تیم که نه فکر کنم ما تنها پسرای روی زمین هستیم که دوست دختر نداریم.