atlas🌊❤️ پارت:❶

اِملیا اِملیا اِملیا · 1403/02/22 21:07 · خواندن 3 دقیقه

تمایلی به ادامه مطلب ❤️🔥..؟

عکس مارینت 


marinate 

 

آروم لیوان هارو داخل سینی بلوری چیدم و به سمت اتاق زویی رفتم بعد در زدن با سینی چای وارد اتاق شدم 

 

روی صندلی با لباس قرمز تیره که استین های کوتاه و پف دار بود نشسته بود و خواهرش کلویی روی صندلی مقابلش نشسته بود 

سر تاضینی فرود آوردم و سینی چای رو روی میز گذاشتم و آروم لیوان هارو از روی سینی برداشتم و مقابلشون روی میز گذاشتم

کلویی اشاره به من لب زد : خواهر قصه نخور که باردار نمیشی حداقل مثل خدمتکار های قصر نیستی و زندگی راحتی داری 

_ اگه اینطور نباشه چی ولیعهد در مورد من چی فکر میکنه.؟ 

 

کلویی سرفه ای کرد و به من اشاره کرد: تو خواهر کوچکتر الیا نیستی همونی که قراره صیغه شاهزاده فیلیکس شه.؟

مرینت : هستم من خواهرشم 

 

زویی: خیلی خب برو بیرون 

چشمی گفتم و از اتاق خارج شدم و سینی رو تو اغوشم گرفتم 

جشن قرار بود امشب برگذار شه الیا اصلا حال و روز خوبی نداشت. و اصلا خوشحال نبود 

وارد آشپزخونه شدم و سینی چای رو روی میز گذاشتم و از آشپزخونه خارج شدم و وارد باغ شدم 

 

از پله های باغ پایین اومدم و عطر گل هارو داخل ریه هام کشیدم و رفتم داخل تا استراحت کنم 

جلو رفتم و خواستم روی صندلی بشینم که چشمم به شاهزاده و ولیعهد افتاد که داشتن 

شیشه های الکل رو سر میکشیدن و میخندیدن 

 

جلوتر رفتم و از پشت درخت دقیق تر نگاه کردم و سعی کردم و بشنوم درمورد چی حرف میزنن 

 

یهو دستم از روی تنه درخت لیز خورد و محکم افتادم روی سنگ که نکش تیز بود 

سریع سرمو بالا گرفتم و متوجه نگاه های متعجبشون روی خودم شدم 

سعی کردم بلند شم گندی که زدمو جمع کنم ولی پام بدجور به سنگ خورده بود دستمو پایین زانوم کشیدم و بهش نگاه کردم 

چشمام گرد شد یعنی اینقدر بد افتادم که پام خونی شده 

سرمو بالا گرفتم و ولیعهد (ادرین) رو بالای سرم دیدم 

 

مقابلم روی نک پاش نشست و دستی روی پام کشید 

از خجالت سرخ شده بودم

ادرین: اینم سزای فال گوش وایسادن 

 

خجالت زده سرمو پایین انداختم نمیتونستم بلند شم و معذرت خواهی کنم 

براید استایل بغلم کرد و به اتاق کوچیک وسط باغ برد و روی تخت گذاشت (حالت نشسته) 

و مقابلم روی زمین نشست و کفشم و جوراب ساق بلندمو درآورد 

 

ادرین: اسیب خاصی ندیده 

پامو بند پیچی کوتاهی کرد 

مرینت: من معذرت می خوام 

 

کنارم روی تخت نشست و جوابمو داد: هر کنشی واکنشی داره 

پشت بند حرفش هلم داد روی تخت و روم خیمه زد 

بدون حتی گذر ی ثانیه..... 


فکر نمی‌کردم به این زودی منحرفی بشه 😅😁❤️ 

ما اینیم دیگه 🧸❤️

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️💬