نظافتچی گریان🩶P1
گشادیو کنار گذاشتم و کاور ساختم🗿🤗 برو ادامه
چند وقتی بود به خاطر مرگ مادرم خواب و خوراک نداشتم. حالا باید کارتون خواب میشدم به خاطر اینکه دیگه پولی نبود که برای اجاره خونه بدیم. و طبیعتاً باید آواره میشدم و خونه رو پس فردا تخلیه میکردم.
روزنامهای که چند ساعت پیش خریده بودمو برداشتم برداشتم و با دقت بهش چشم دوختم آگهی ای نظرمو جلب کرد.به نظافتچی نیاز داشتن و حقوق خوبیم میدادن. تلفن رو برداشتم و به اون شماره زنگ زدم. قرار شد فردا تو کافه همو ببینیم که اگر مورد پسند آقا واقع شدیم، به عنوان نظافتچی استخدام بشم.من از بچگی تو تمیز کاری خبره بودم و همه چیزو برق میانداختم.
فردا
بلوز رنگ و رو رفته ی قهوه ایم رو با دامن مشکی پاره پورم پوشیدم.صندلای کرم رنگی که بندشون جر خورده بود رو پام کردم و راه افتادم.
وقتی به اون کافه رسیدم،چشمام کور شد.کلی ریسهLED و چراغ های رنگی بهش آویزون بود و زیباییش رو چند برابر کرده بود. از باکلاسی کافه هم نگم براتون! هرچی بیشتر نگاه میکردم خوشگلتر میشد.وارد کافه شدم و متوجه نگاه های سنگین مردم رو خودم شدم.طبیعیه.به خاطر نوع پوششم،اصلا بهم نمیخورد بیام یه همچین کافه ای.
پسری توجهم رو جلب کرد.خیلی جذاب بود و به صفحه گوشیش خیره شده بود.انگار منتظر کسی بود.با مشخصاتی که بهم داده بود متوجه شدم خودشه.اروم صندلی رو کشیدم عقب و نشستم رو صندلی.با صدای کشیده شدن صندلی روی زمین سرشو بالا آورد و نگام کرد.
م:سلام
آ:سلام،تو میخواستی نظافتچی بشی؟
م:بله
آ:اوکی تو قبولی.اما یه موردی هست.
م:چه موردی؟
آ:اینکه تو نه تنها نظافتچی من باید باشی، بلکه باید بر.ده جن.سیم هم باشی.
با شنیدن این حرف بدنم لرزید و با چشمای گشاد بهش خیره شدم.ازون جایی که باید خونه رو فردا تخلیه میکردم و پولی در بساط نداشتم و ممکن بود به خاطر فقر و سرمای هوا بمیرم، با کلی کلنجار رفتن با خودم قبول کردم.
آ: خوبه، و بدون که تو فرد استثنایی هستی خیلیا همینم ندارن!(اشاره به خودشیفتگیش)
چشمامو چرخوندم و دستامو بهم قفل کردم.
کیسه ی مشکی ای گذاشت جلوم: این لباس کارت(عکس کاور) و کفشاته. آدرس هم تو کیسه هست.کافی موکات رو بخور.فعلا.
م: ممنون.خدانگهدار
موکام رو خوردم و رفتم خونه...
تمام شد.پارت بعد ۱۰ لایک ۱۰ کامنت
گودباییییی🩷✨