پارت جدید اوردم 😉🦋 فقط یکم بیش از حد کمه 🤓😎 کلکی در کار نیست امشب قراره برم مسافرت برام دعا کنید 😍❤️😂

 

 

مشاهده میکنی واقعا کمه 😐😭😅 

واقعا ببخشید 😔💔

فکر کنم ۱۵۰۰ کاراکتری باشه.؟ 


_ شناختمت خانم دوپن چنگ...

 

_ اونوقت چطوری شناختی..؟

دستی به موهای بلوندش کشید  

_ اینش مهم نیست مهم اینکه تو اینجا چیکار می‌کنی..؟ 

 

سرمو با حالت قهر برگردوندم و چشمامو بستم 

_ همه ی کسایی که دعوت شدن اومدن توقع داری من نیام ..؟ 

_ تو با بقیه فرق داری 

 

با تعجب بهش نگاه کردم اخم روی صورتم نشست صدامو بالا بردم 

_ این مثلا حرف احساسی بود...¹.؟ ...فرقی که باعث بشه من توی خونه حبس بشم چه فایده 

ابرو هامو بالا بردم با حالتی مخلوط عصبانیت و سوالی لب زدم 

_ من زنتم یا زندانیت..؟ 

 

با عصبانیت بازومو گرفت و بلندم کرد منو به طرف خروجی تراس میکشوند و زیر لب حرف میزد 

_ هنوز نفهمیدی عین ی فراری هستی که افتاده و باید به زندان برگرده..؟ 

_ بیشتر برات شبیه شکارم نه فراری شکاری که نیمه جون فرار کرد 

 

محکم بازومو از چنگش بیرون کشیدم و چند قدمی عقب رفتم و با صدای بلندی ادامه دادم :

_ نه من به تو علاقه دارم نه تو به به علاقه داری.. این حس غیرت هم که داری بخاطر اینکه اسمم تو شناسنامت هست و خانواده هامون مارو زوج میدونن 

 

صورتشو نزدیک صورتم کرد و با لحن تهدید آمیزی لب زد 

_ همون‌طور که گفتی هم زنمی هم زندانیم چون اسمت داخل شناسنامم هست ... برام مهم نیست بقیه مارو زوج میدونن یا فرد 

مچ دستمو گرفت و به زور منو دنبال خودش کشوند 

 

داستان ادامه دارد...


اگه دقت کرده باشین وسط حرفاشون سه نقطه میزارم... 

یعنی مکث میکنه می‌کنه و دوباره میگه 

با مکث خونده بشه. (لطفاً)

1687 کاراکتر... 

شرطی در کار نیست 🙃❤️ 

لایک ها از 30 پایین تر و کامنت ها از 40 پایین تر نباشه 

ام راستی برای ادامه نظر بدید ❤️ 

ادامه رمان... 

پارت بعد : 5000 کاراکتر ❤️❤️ 

موفق باشید 😊