➶𝒘𝒓𝒐𝒏𝒈 𝒍𝒐𝒗𝒆➷
رمان جدید آوردم این پارتش رو طولانی دادم اگه حمایت بشه میزارم ❤️🤍
این همون رمانیه که معرفیش رو گذاشتم و زیاد حمایت نشد 💔 تغییرش دادم یعنی این پارت اولشه چون این با اون خیلی فرق میکننه
- مشخصات و اسم و سن رمان رو آخر براتون میزارم😂👍💜
گفتم بدونید همون رمانه و فقط اتفاقاتش فرق میکنه و فیلیت و لوکانتی هم در کار نیست 🙃❤️
ولی وجود دارن 😃❤️
گیج نشین اسم رمان رو هم تغییر دادم به اسم و کاور اصلی رو هم بزودی میزارم و این کاور اصلی نیست 🙃❤️
(➶عشق اشتباه➷)
- من وقتم خیلی ازاده حتی درسم زیاد ندارم ( بخاطر همین مثل دیوونه ها رمانام زیادن 😂👍)
به حمایت های شما ربط داره رمان رو بزارم یا ن 😉
پارت 1
مثل همیشه توی اتاق زندانیم کرده بود داشت حالم ازش بهم میخورد ولی مجبور بودم تحملش کنم
لعنتی زور بازوش از من بیشتره تو فکر خیالم بودم که در با صدای بلندی باز شد
شلاق به دست و عصبانی بود شلاق رو آروم به دستش میکوبید و به سمتم میومد
_فکر کردی کی هستی..رعیت کوچولویی که سعی کرد منو بکشه
از ترس روی زمین عقب عقب میرفتم که آخر به دیوار گیر کردم دقیقا گوشه اتاق
_ تو حتی نباید به این فکر کنی که منو بکشی
پاشو محکم به صندلی میکوبه که صندلی با صدای خیلی بدی میشکنه
غرید
_ حتی فکر کردن بهشم برای توی رعیت جرمه
ی اشتباه کردم ۳ ماه میشه که داخل ی اتاق زندانیم کرده
انگار ن انگار عاشقم بود همش دروغ بود و تعنه منت سرم میزاره و اذیتم میکنه فقط بخاطر اینکه
قبول کردم صیغم کنه
منم جون و زندگی دارم گول بازیاش رو خوردم . فکر کردم واقعا منو میخواد با شلاق بهم نزدیک میشه و کنارم روی زمین میشینه
شلاق رو دست به دست میکنه و صورتش رو به سمت من میچرخونه
_ فکر میکنی برای چی اینجایی.¹..برای اینکه سعی کردی منو بکشی نه برای این اینجایی چون زنی و ضعیفی ... دخترا از بچگی هم ارزشی نداشتن و همه پسر میخواستن
دستام رو محکم به هم گره میزنم
_گناه من چی بوده که دختر به دنیا اومدم
اشک توی چشمام حلقه میزنه و از گونه هام سرازیر میشه
فقط پلک میزدم نفس عمیقی میکشه
_ تو گناهی نداشتی که دختر به دنیا اومدی...از همون اول سرنوشتت ی گناه کار بودی
از روی زمین بلند میشه
_ خوشم نمیاد الکی گریه کنی چون من از آدم های ضعیف متنفرم فکر نکن ازت بدم میاد چون انسانی
ازت بدم میاد چون ضعیفی از همه ی دخترا بدم میاد توهم یکی از اونایی و من برای موجودات ضعیف استثنایی قائل نیستم
شلاق رو بلند میکنه و شروع میکنه به ضربه زدن
چقدر محکم بود با هر ضربه بدنم تیر میکشید نباید بیهوش میشدم نباید در برابر اون ضعیف می بودم
ولی در نهایت بدنم ضعیف بود چقدر میتونستم تحمل کنم
________سیاهی مطلق
چشمام رو به سختی باز کردم تقریبا چیزی نمیدیدم به مرور زمان² دیدم بهتر شد و می تونستم تشخیص میدادم
خب تمومید حوصله ندارم بگم حمایت کنید خیلی گفتم
و بریم سراغ معرفی این رمان
ادرین اگرست
سن : 28
حرفه :ولیعهد
اخلاق:بد اخلاق__مغرور___با اعتماد به نفس
نوع: خون اشام
عشق: ندارد
مرینت آلر
سن:20
حرفه: صیغه ولیعهد
اخلاق : درونگرا____مظلوم____شکاک
نوع: انسان
عشق: ولیعهد (قبلا)___فیلیکس
الیا اگرست
سن:21
حرفه : شاهدخت خواهر ولیعهد
اخلاق: تند مزاج ___ مغرور___شکاک
نوع: خون اشام
فیلیکس اگرست
سن:28
حرفه : شاهزاده___ برادر ولیعهد
اخلاق : مغرور__ بد اخلاق__(بجز مرینت)
نوع : خون اشام
عشق: مرینت__ربکا
شخصیت های اصلی رو گفتم
شخصیت های جدیدی اضافه شدن کامل در موردش توظیح میدم 😊🐾
داستان:
فلش بک به گذشته
نکته ها و جاهای اصلی رمان رو میگم
- بلاخره با اسرار ملکه امیلی قبول کردم با ولیعهد ازدواج کنم ولی بخاطر خواهرش که ازم متنفره قراره صیغه ی دائمی باشم ن عقدی
- از کارای ولیعهد خسته شدم هر روز مجبورم میکنه تمکین کنم بدون اینکه حتی یکم به فکر کنم باشه
- به یکی از ندیمه ها که مثل من انسانه مشکلمو گفتم در مورد ولیعهد بهم زهر داد گفت بریزم داخل غذای ولیعهد
- _ برای چی سعی کردی منو بکشی این زهر توی دست تو چیکار میکنه ؟؟
- _بهش گفتم اگه دیگه منو نمیخوای برم گردون به دنیای خودم فیلیکس من چیز اشتباهی نگفتم اون عصبانی شد
رمان که تموم شد فصل جدیدی ازش رو شروع میکنم
ولی با فلش بک که عشق بازیاش رو به تصویر بکشه ❤️
تموم شد 🐾❄️🥺 دلم حمایت میخواد
بابای کیوتی 🐾❤️