تو‌گوریل‌ِمَنی🌈❤

إدِ مُحٌیـٖ ∅⁰% إدِ مُحٌیـٖ ∅⁰% إدِ مُحٌیـٖ ∅⁰% · 14 ساعت پیش · خواندن 3 دقیقه

رمان (؛ پارت 1 تا 4

سلامممم کیوتام برو ادامهههه 🎀🎀🏍🏍

4 پارت کامل ❤❤

To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼

#پــارت_۱

_ میخوام برم به مادرجون بگم که پسرش یه گوریله ...

متعجب منو بین بازو هاش نگه داشت.

_ بری به مامانم بگی من گوریلم که چی بشه؟


اونوقت مامانم میاد بیاد برات کوچیک میکنه؟



اشک جمع شده توی چشم هامو پس زدم.


_ باید بدونه باید چیکار کنم که خفه نشم! 


اصلا شاید اجازه داد برم پیش خودش بخوابم ...


خنده مردونه ای تحویلم داد و لپم رو کشید.


_ اتفاقا خوشحال میشه همچین دست گل با کیفیتی زاییده ...تو هم ناشکری نکن



با جیغ ریزی پسش زدم.


_ نچ؛ من شوهر گوریل نمیخام.

دست روی دهنم گذاشت و با چشم های ریز نگاهم کرد.


_ نیم وجبی شوهر به این خوشتیپی گیرت اومده بعد میگی نمیخوای؟ 

دستش رو پس زدم و سمت درب رفتم!!


دستم روی دستگیره نشست و تند از اتاق بیرون زدم که پشت سرم حرکت کرد.



خونه انقدر ها هم بزرگ نبود که نشه زود خودمو به اتاق مادرشوهرم برسونم.



؂؂؂؂؂؂؂؂؂
๛ @ •🧡🥃•

To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼

#پــارت_۲


تند درب زدم که درب رو باز کرد و با چشم های خواب آلود از بالا تا پایین نگاهم کرد.


_ چه خبره دختر؟ نصف شبی باز که صدای جیغ و دادت خونه رو برداشته!


نگاه عصبانی کوروش که از دستم حسابی شکار شده بود، از دور بهم افتاد.


_ به ...به خاطر همین اومدم!


مادرشوهرم که من دیگه مامان جون صداش میزدم


دقیق نگاهم کرد که دست به کمر شدم.


_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتید پسرتون مثه گوریله!!

مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.


_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!


دستش رو پس زدم.


_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم.


مامان جون منو طرف خودش کشید.


_ بزار ببینم چی میگه این دختر؟! پسر من چشه؟


به هیکل چارشونه کوروش اشاره کردم.

_  گنده‌س، خفه میشم! باید لاغر کنه.


انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.


_ عمل نداره که مادر همه عاشقه هیکل و بازوهای کوروش..!


کوروش صورتش قرمز شده بود ولی اهمیت نداشت.


_ خب پس من چیکار کنم؟ که خفه نشم وقتی میاد طرفم!!


؂؂؂؂؂؂؂؂؂
๛  •🧡🥃•

To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼

#پــارت_۳


کوروش این بار جدی تر منو کشون کشون توی اتاق برد.


_ خجالت نمیکشی؟


حق به جانب در حالی که حداقل پنجاه سانت ازش کوتاه تر بودم دست به کمر شدم.


_ از چی خجالت بکشم؟ اصلا چرا منو اوردی تو اتاق، داشتم با مامانت حرف میزدم.

خم شد و مقابل صورتم قرار گرفت.


_ اجدادم عرب بودن، دست ننم که نبوده!

شاکی ازش رو گرفتم.


_ پس من باید به کی شکایت کنم؟ اصلا تا وقتی  لاغر نکردی نیا سمت من!

دست لای موهاش کشید و عصبی نفسش رو فوت کرد.

_ برو بخواب کاریت ندارم!


باهام قهر کرد؟

این من بودم که اول قهر کرده بودم.


با دل چرکی توی تخت رفتم و زیر پتو خزیدم که عصبی برق رو خاموش کرد و اومد کنارم.


_ نصف شبی علم شنگه راه انداختی، بعد مثل گربه ها زیر پتو رفتی که دعوات نکنم.

پتو رو کشیدم و توی خودم جمع کردم و مغرور لب زدم:

_ من با گوریلا حرفی ندارم!


؂؂؂؂؂؂؂؂؂
๛ @ •🧡🥃•

To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼

#پــارت_۴


تو گلو خندید.

مشخص بود سعی داره خنده‌ش رو کنترل کنه اما نمیتونه.

بهم نزدیک شد.

_ میدونی چند نفر حسرت همین گوریل رو میخورن؟

با چین به بینیم طرفش چرخیدم.

_ نچ نمیدونم، آخه چیه این حسرت داره؟ همش درده ...تا حالا یه گوریل افتـ.اده روت بفهمی چقدر درد داره؟


باز خندید.
با چشم های ریز توی تاریکی اتاق نگاهم کرد.


_ تو واسه همین گوریل له له میزدی یادت رفته!

دندون روی هم ساییدم.


اون واسه دو شب پیش بود! 

منو محکم بین بازو هاش گرفت و فشاری بهم وارد کرد.


_ با همین بامزه بازی هات یه کاری میکنی دوباره التماس کنی ها!


مشتی به بازوش زدم و که گازی از دستم گرفت و صدای جیغم هوا رفت.

_ آی آی کوروش ...ولم کن!


؂؂؂؂؂؂؂؂؂
๛ @ •🧡🥃•

شرط 🌈🎀 ۲۰ کام و ۱۵ لایک