توگوریلِمَنی🌈❤

رمان (؛ پارت 1 تا 4
سلامممم کیوتام برو ادامهههه 🎀🎀🏍🏍
4 پارت کامل ❤❤
To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼
#پــارت_۱
_ میخوام برم به مادرجون بگم که پسرش یه گوریله ...
متعجب منو بین بازو هاش نگه داشت.
_ بری به مامانم بگی من گوریلم که چی بشه؟
اونوقت مامانم میاد بیاد برات کوچیک میکنه؟
اشک جمع شده توی چشم هامو پس زدم.
_ باید بدونه باید چیکار کنم که خفه نشم!
اصلا شاید اجازه داد برم پیش خودش بخوابم ...
خنده مردونه ای تحویلم داد و لپم رو کشید.
_ اتفاقا خوشحال میشه همچین دست گل با کیفیتی زاییده ...تو هم ناشکری نکن
با جیغ ریزی پسش زدم.
_ نچ؛ من شوهر گوریل نمیخام.
دست روی دهنم گذاشت و با چشم های ریز نگاهم کرد.
_ نیم وجبی شوهر به این خوشتیپی گیرت اومده بعد میگی نمیخوای؟
دستش رو پس زدم و سمت درب رفتم!!
دستم روی دستگیره نشست و تند از اتاق بیرون زدم که پشت سرم حرکت کرد.
خونه انقدر ها هم بزرگ نبود که نشه زود خودمو به اتاق مادرشوهرم برسونم.
๛ @ •🧡🥃•
To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼
#پــارت_۲
تند درب زدم که درب رو باز کرد و با چشم های خواب آلود از بالا تا پایین نگاهم کرد.
_ چه خبره دختر؟ نصف شبی باز که صدای جیغ و دادت خونه رو برداشته!
نگاه عصبانی کوروش که از دستم حسابی شکار شده بود، از دور بهم افتاد.
_ به ...به خاطر همین اومدم!
مادرشوهرم که من دیگه مامان جون صداش میزدم
دقیق نگاهم کرد که دست به کمر شدم.
_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتید پسرتون مثه گوریله!!
مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.
_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!
دستش رو پس زدم.
_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم.
مامان جون منو طرف خودش کشید.
_ بزار ببینم چی میگه این دختر؟! پسر من چشه؟
به هیکل چارشونه کوروش اشاره کردم.
_ گندهس، خفه میشم! باید لاغر کنه.
انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.
_ عمل نداره که مادر همه عاشقه هیکل و بازوهای کوروش..!
کوروش صورتش قرمز شده بود ولی اهمیت نداشت.
_ خب پس من چیکار کنم؟ که خفه نشم وقتی میاد طرفم!!
๛ •🧡🥃•
To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼
#پــارت_۳
کوروش این بار جدی تر منو کشون کشون توی اتاق برد.
_ خجالت نمیکشی؟
حق به جانب در حالی که حداقل پنجاه سانت ازش کوتاه تر بودم دست به کمر شدم.
_ از چی خجالت بکشم؟ اصلا چرا منو اوردی تو اتاق، داشتم با مامانت حرف میزدم.
خم شد و مقابل صورتم قرار گرفت.
_ اجدادم عرب بودن، دست ننم که نبوده!
شاکی ازش رو گرفتم.
_ پس من باید به کی شکایت کنم؟ اصلا تا وقتی لاغر نکردی نیا سمت من!
دست لای موهاش کشید و عصبی نفسش رو فوت کرد.
_ برو بخواب کاریت ندارم!
باهام قهر کرد؟
این من بودم که اول قهر کرده بودم.
با دل چرکی توی تخت رفتم و زیر پتو خزیدم که عصبی برق رو خاموش کرد و اومد کنارم.
_ نصف شبی علم شنگه راه انداختی، بعد مثل گربه ها زیر پتو رفتی که دعوات نکنم.
پتو رو کشیدم و توی خودم جمع کردم و مغرور لب زدم:
_ من با گوریلا حرفی ندارم!
๛ @ •🧡🥃•
To gooᴙil mAᴎi...🦧🍼
#پــارت_۴
تو گلو خندید.
مشخص بود سعی داره خندهش رو کنترل کنه اما نمیتونه.
بهم نزدیک شد.
_ میدونی چند نفر حسرت همین گوریل رو میخورن؟
با چین به بینیم طرفش چرخیدم.
_ نچ نمیدونم، آخه چیه این حسرت داره؟ همش درده ...تا حالا یه گوریل افتـ.اده روت بفهمی چقدر درد داره؟
باز خندید.
با چشم های ریز توی تاریکی اتاق نگاهم کرد.
_ تو واسه همین گوریل له له میزدی یادت رفته!
دندون روی هم ساییدم.
اون واسه دو شب پیش بود!
منو محکم بین بازو هاش گرفت و فشاری بهم وارد کرد.
_ با همین بامزه بازی هات یه کاری میکنی دوباره التماس کنی ها!
مشتی به بازوش زدم و که گازی از دستم گرفت و صدای جیغم هوا رفت.
_ آی آی کوروش ...ولم کن!
๛ @ •🧡🥃•
شرط 🌈🎀 ۲۰ کام و ۱۵ لایک