رمان این امیر بگیره......

Arosha Arosha Arosha · 1403/01/17 12:38 · خواندن 1 دقیقه

سلام نویسنده جدیدم 

اسمم آروشا ست 

بریم برای پارت ۱

 



روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف خیره بودم

منتظر ارام بودم که بیاد و باهم صحبت کنیم
ارام تنها دوستی بود که خیلی باهاش صمیمی بودم

تو حال و هوای خودم بودم که ناگهان در باز شد و ارام مثل گاو اومد تو...

عین قورباغه از تخت پریدم پایین و با ترس گفتم:
_کره خر مگه اینجا طویلس؟ صد بار بهت گفتم اول در بزن بعد بیا تو ، شاید ل*ت باشم

نیششو باز کرد و چشکمی بهم زد و گفت:
+جوون خانمی مگه شما ل*تم میشی تنهایی؟ افتخار بدین یبار باهم ل*ت بشیم 

_ خاک تو سرت ارام این حرفا چیه دختر؟ مگ پسری که چشم داری بهم؟

+ مگه حتما باید پسر باشم که رو همچین دافی نظر داشته باشم جیگر؟؟

از حرفش خندم گرفت.دافو بخاطر سایز سی*نه هام و باس*نم میگفت 

تک خنده ای کردم و با عشوه گفتم : ارام؟؟

+جونه ارام خوشگلم ، بنال عزیزم

_جون به جونت کنن یه طویله گاوی ، فردا برای دانشگاه چی میپوشی؟
  
دستشو زد به کمرش و به افق خیره شد . انگار داشت فیزیک کوانتوم حل میکرد این بشر

_هووووی آرام  با تواما 
+مرگ چته تو؟ دارم فکر میکنم صبرکن دیگ

که یهو دستاشو به هم کوبید و با اشتیاق گفت:
+فهمیدممممممم ، لباس 

از حرفش تعجب کردم ، چرا انقد خنگ بود این دختر؟ خدایا خودت اینو شفا بده لطفا...