رمان این امیر بگیره......
سلام نویسنده جدیدم
اسمم آروشا ست
بریم برای پارت ۱
روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف خیره بودم
منتظر ارام بودم که بیاد و باهم صحبت کنیم
ارام تنها دوستی بود که خیلی باهاش صمیمی بودم
تو حال و هوای خودم بودم که ناگهان در باز شد و ارام مثل گاو اومد تو...
عین قورباغه از تخت پریدم پایین و با ترس گفتم:
_کره خر مگه اینجا طویلس؟ صد بار بهت گفتم اول در بزن بعد بیا تو ، شاید ل*ت باشم
نیششو باز کرد و چشکمی بهم زد و گفت:
+جوون خانمی مگه شما ل*تم میشی تنهایی؟ افتخار بدین یبار باهم ل*ت بشیم
_ خاک تو سرت ارام این حرفا چیه دختر؟ مگ پسری که چشم داری بهم؟
+ مگه حتما باید پسر باشم که رو همچین دافی نظر داشته باشم جیگر؟؟
از حرفش خندم گرفت.دافو بخاطر سایز سی*نه هام و باس*نم میگفت
تک خنده ای کردم و با عشوه گفتم : ارام؟؟
+جونه ارام خوشگلم ، بنال عزیزم
_جون به جونت کنن یه طویله گاوی ، فردا برای دانشگاه چی میپوشی؟
دستشو زد به کمرش و به افق خیره شد . انگار داشت فیزیک کوانتوم حل میکرد این بشر
_هووووی آرام با تواما
+مرگ چته تو؟ دارم فکر میکنم صبرکن دیگ
که یهو دستاشو به هم کوبید و با اشتیاق گفت:
+فهمیدممممممم ، لباس
از حرفش تعجب کردم ، چرا انقد خنگ بود این دختر؟ خدایا خودت اینو شفا بده لطفا...