
𔘓آغوش شیطان ᴘᴀʀᴛ:1

عشق خاک خورده و دفن شده ای که دوباره شعله میکشه.
اگه عاشق همون شیطان باشه و برای معشوقش خطرناک باشه چی؟
اصلا عشقی وجود داره؟
دستاش روی شونه هام قرار گرفت و تند هلم داد تعادلمو از دست داده بودم
دستامو دور کمرش حلقه زدم کمرم محکم به دیوار خورد نفسم بند اومده بود
هیچ فاصله ای بینمون نبود سرشو لای گردنم فرو برد نفس های داغش روی گردنم بازی میکردن
ـ مثل تو نیست مرینت ارومم نمی کنه
نمی دونستم داشت گولم میزد یا جدی بود مهم هم نبود چون قصد نداشتم بهش اعتماد کنم
دستام رو روی سینش گذاشتم و هلش دادم ،اما دریغ از ی تکون
ـ میدونی خرابتم دختر..اینجوری رفتار نکن
در محکم باز شد درکسری از ثانیه از آدرین جدا شدم پدرم وسط در وایستاده بود
ـ صدای شکستن اومد نگران شدم شما خوبید؟
نگاهی به گلدون انداختم اصلا نفهمیدم کی شکست حتما یکی از پاهام بهش خورده بود
ادرین این خیالشم نبود روی زمین نشستم و مشغول جمع کردن شدم
ـ ببخشید دستم خورد
تبسم پدرم روی آدرین بیداد میکرد خیلی از این اقا خوشش اومده نامادری آدرین پشت سر پدرم وارد اتاق شد و دستام گرفت و همراه من بلند شد
ـ نتیجه چیشد عروس میشی.؟
نفسمو کلافه بیرون دادم درسته بلاخره باید جواب میدادم چشمامو سمت پدرم کشیدم
ـ منو مادرت هیچ مخالفتی با این وصلت نداریم
لبخند آدرین لبخند پیروزی بود نیازی به فکر کردن نداشتم قبل از رسمی شدن خواستگار آدرین بهم گفته بود اتویی که ازم داره رو به پدرم نشون میده پس مخالفتم مخالفتی نیست درکل فقط اعتماد پدرمو با مخالفتم نسبت به خودم از بین می بردم
بابا نمیدونستی دخترتو داری تو بغل کی میزاری این بشر تنها کار درستش این بود که بعد از بدبخت کردن دخترا پول جراحی بکارتشونو می داد دستای مادرخوانده آدرین رو آروم فشار دادم و با لبخند مصنوعی لب زدم
M:بنظرم آدرین پتانسیل خوش بخت کردن منو داره
موهام رو باز کردم و روی شونه هام انداختم رو به روی اینه قدی وایسادم
دکمه های لباس مجلسی شرابیم رو باز کردم و درش آوردم ناخواسته نگاهم رفت سمت گردنم دستمو روی گردنم کشیدم دوباره فکر آدرین سمتم هجوم آورد
چرا دوباره سر و کلش پیدا شد گذشته ای که باهاش داشتم چرا خودشو دوباره داشت برای من رونمایی میکردتوی فکر و خیال بودم شاید 15 دقیقه بدون هیچ حرکتی رو به روی اینه ایستاده بودم ...
در با صدای فجیعی باز شد و در کسری از ثانیه محکم بسته شد و صدای معترضانه فلورا بالا
ـ حالا نمیشه ی شب رو لخت نخوابی؟
کمد رو باز کردم و تاپ نیم تنه مشکیم رو برداشتم و پوشیدم
با قیافه ای پوکر بهم وارد اتاق شد
ـ حالا در زدنم چیز بدی نیستا
گوشه تخت نشست و اشاره کرد کنارش بشینم گنگ پوکر با فاصله تقریباً کم روی تخت نشستم
ـ چیزی خیلی برام جالب بود نگاه های تو به ادرین یا برعکس یا مثلاً حرف زدن دو دقیقه ای تون
با هر کلکی بود بازیش دادم و متقاعدش کردم تاپ و شلوارمو در آوردم طبق عادتم شورت و سوتین توری مو پوشیدم و خزیدم زیر پتو
تمام حواسم رفته بود سمت فردا و حرف های آدرین فقط من ارومش میکردم؟بس کن دختر معلوم نیست واسه چی این حرف رو زده و قبل تو به چند دختر گفته چشم هام رو روی هم گذاشتم
صدای کشیدن پرده ها و بعد نور
خمار چشم هام رو باز کردم
خواب آلود و کلافه لب زدم
ـ مامان فقط ۵ دقیقه بعدشم امروز برنامه یک خاصی ندارم
پشت بهش کردم خیلی گرم بود پتو کاملا تو بغلم بود و تنم لخت کنجکاو از اینکه مامان غر نزده بود پهلومو عوض کردم
چشم هام رو ریز کردم
تا دیدم بهتر بشه آدرین روی صندلی نشسته بود کت شلوار قرمز با زیر پوش سیاه تنش بود نگاهش خیره سمت من بود
گیج رد نگاهشو دنبال کردم هین بلندی کشیدم و پتو رو روی خودم انداختم تبسم آدرین خبر از این میداد که خیلی وقته بود اینجاست
به ساعت مچیش نگاه کوتاهی کرد
ـ نیم ساعتی میشه اینجام
بلند شد و با قدم های محکم سمت تخت اومد خم شد پتو رو توی مشتش گرفت و لب زد
ـ تازشم..
مکثی کرد و به پتو خیره شد.
خیلی محکم پتو رو کشید سمت خودش پتو پایین تخت افتاد. نیم خیز شدم جوری که آرنج دستام روی تخت اهرم بود ادرین مانعم شد. دستش روی شونم گذاشت و دست دیگش روی رونم ثابت موند و روی بدنم خم شد.
ـ تو که بله رو گفتی پس دردت چیه
بدون مکث جواب دادم
ـ آدرین بلند شو مامانم ببینه برام شر میشه
پوزخند صدا داری زد و به در اشاره کرد
ـ قفله
با عصبانیت هلش دادم عقب پتو رو برداشتم و دور خودم پیچوندم
ـ تا عقدنامه رو امضا نکنم دستت به ی تار موم هم نمیخوره بعدشم اول باید اتویی که ازم داری رو بدی دست خود
با اعتماد به سقف روی راحتی نشست و پا روی پا انداخت جوری که انگار من حرف نزده بودم گفت
ـ بپوش لباستو میریم بیرون
منتو شرابی و زیر پوش و ی شلوار لش مشکی پوشیدم فقل در رو باز کرد و از اتاق خارج شدم
آدرین پشت سرم بیرون اومد و ژست موادبانه ای گرفت و سلام کرد با تعجب بهش نگاه می کردم تنها چیزی که به این بشر نمی اومد معدبانه بودن بود اما در طول صبحانه خوردن خیلی با فلورا و مامانم گرم گرفته بود
.کتش رو از روی دسته مبل برداشت و اشاره کرد بیام پایین
.داخل ماشین نشسته بودم که با دوتا شیر کاکائو برگشت و نشست باید ازش میپرسیدم باید میدونستم دختری که بخاطرش ولم کرد الان کجاست که آدرین اومده سراغم
ـ یک سوال بپرسم
صدای ضبط ماشینش رو پایین و آورد و منتظر بود بپرسم
ـ کاگامی کجاست
انگار دوست نداشت اینو بپرسم بتری خالی شیر کاکائو رو از پنجره بیرون انداخت
ـ ازدواج کرد
برای اون دو کلمه بود اما برای من نمیدونم چرا ولی دلم خنک شد انگار خیالم راحت شده بود نفس بلندی کشیدم
کل دورامونو زده بودیم و وسایل های لازم برای ی عروسی کامل رو گرفته بودیم اسمون کاملا سیاه شده بود و خورشید قدرتشو از دست داده بود
هر حرفی که موقع خواستگاری میگفتم رو اخلاقش تکذیب میکردن انگار عوض شده بود
خمیازه ای کشیدم و رو بهش لب زدم
ـ آدرین خسته شدم خرید هامونم تقریباً تمومه بقیش باشه فردا؟
باشه ای گفت و ماشین رو روشن کرد کل مسیر رو فکر میکردم نمی تونستم ریسک کنم روی زندگیم با این مرد میدونستم چه کارایی ازش برمیاد اما به منم اسیب میزد؟
حرکت ماشین متوقف شد سرم رو بالا آوردم
ـ آدرین اینجا که خونه ی توعه
ـاستراحت کنیم برت میگردونم
کتم رو درآوردم و .روی راحتی نشسته بودم و منتظر آدرین بودم تا دوش بگیره بلند شدم و به وسایلش نگاه میکردم داخل خونه ی آپارتمانی زندگی میکرد تم خونش خاکستری بود و تمام وسایلش باکلاس و از برند های معروف دنیا بود
بیشتر از همه از تختش که دو نفره بود دلخور شدم وقتی سطحی باهاش رابطه داشتم یک نفره بود
اما الان که برگشتم توی زندگیش با کارنامه ی سیاهش رو به رو شدم
چند ضربه به. در حموم زد
حولشو برداشتم و پشت در وایسادم در حموم رو کامل باز کرد گرمای حمام مثل مه ازش خارج میشد
چشمام رو بستم و حوله رو سمتش دراز کردم
اما جای حوله دستمو کشید سمت خودش و در حمام رو بست نفس بلندی کشیدم موهام خیلی زود حالتشو از دست داد و کل تنم خیس شد با اخم بهش خیره شدم
ـ چرا شدی برج زهرماری این همه برات خرید کردم نمیخوای جبران کنی؟
دستمو از دستش بیرون کشیدم
ـ وظیفت بود
برگشتم سمت در حمام دستمو روی دستگیره فشار دادم که دوباره لب زد
ـ اصلا دختر خوبی نیستی...
شونه رو گرفت و درکسری از ثانیه برگردوند سمت خودش دستاش رو روی صورتم قاب کرد و لباش رو گذاشت روی لب هام سمت دیوار حمام هلم داد
مات شده بودم لب هاش روی لب هام بازی میکرد انگار دلم ضعف رفته بود سست شدم
دلتنگی یا هرچی نمیتونستم حرکت کنم چشمام رو باز کردم اب داشت روی بدنامون رژه میرفت انگار فقط اون عادی کار خودشو میکرد
دست هاش کم کم داشت دور کمرم حلقه میزد هر لحظه بهش نزدیک تر میشدم
دستمو سمت صفحه نمایش دراز کردم روی گزینه یک آب ملایم بود دستمو محکم روی گزینه حرارت زیاد فشار دادم
آدرین رو هل دادم و از حمام پریدم بیرون
عصبانی کتم رو برداشتم و پوشیدم صدای آب خیلی زود قطع شد حولش خیس شده بود و خودشم جز شرت چیزی نداشت پس عجله لازم نبود سمت در رفتم و دستگیره رو فشار دادم اما باز نشد چند بار محکم فشار دادم که صدای بم و عصبانی آدرین بلند شد
A: زحمت نکش قفله.
پامو محکم به زمین کوبیدم
M:بیا بازش کن میخوام برم
ـ نگاهی به لباسات بنداز کدوم گوری میخوای بری
عصبانی تر از خودش جواب دادم
ـ میخوام برم به یکی بدم راحت شدی
پامو به در کوبوندم و ادامه دادم
M: بیا بازش کن
هیچی نگفت و سکوت کرد اما از چشم های سبزش خون می بارید صورتش کاملا قرمز شده بود و رگ گردنش بالا اومده بودچند قدم سمتم اومد و دستشو حالت سیلی بالا برد
ترسیده نفسم رو خالی کردم اما دستش آروم روی شونم قرار گرفت چنگی به شونم انداخت و چند قدم دنبال خودش کشوند و محکم پرتم کرد روی تخت
ـ میخوای بری بدی
سعی کردم بلند که مانعم شد دوباره در مقابل اون نیم خیز شده بودم
ـ پس بزار از شر این پرده خلاصت کنم
یکی از ابروهاش رو بالا برد
A:چطوره
بغض کردم این بشر هیچ وقت تغییر نمیکرد حتی الانم جلوی اندام دخترا کم میآورد باید پا رو نقطه ضعفش میذاشتم یا ولم میکرد با رسما بهم تجاوز میکرد
M:خودتو اینقدر بهم تحمیل نکن آدرین میدونی علاقه ای بهت ندارم و بخاطر اتویی که ازم داری قبول کردم الآنم منصرف شدم برو هر غلطی که بلدی با فیلمی که ازم داری بکن. فقط بزار من برم
تعجب کرده بود اشک هام تمومی نداشت دروغ گفتم تک تک سلول های بدنم به این مرد مبتلا بود اما گاهی حس میکنم بخاطر لذتش سراغم اومده
نمیدونم چه حالی شد ولی خیلی سریع از اتاق بیرون رفت
روی تخت نشستم 15 دقیقه بود از اتاق بیرون رفته بود و من روی تخت لم دادم حس میکردم حالا که اینجوری باهاش حرف زدم لابد مزاحمشم بلند شدم
از اتاق بیرون اومدم روی مبل دراز کشیده بود و ساعد دستش روی چشم هاش بود
کیفم رو برداشتم و سمت در رفتم
A:صبر کن میرسونمت
سریع بلند شد رفت لباس بپوشه بخاطر حرف هام عذاب وجدان داشتم بدون اینکه صبر کنم از خونش بیرون زدم.
به هر سختی هم که شده بود با لباس های تقریباً خیس خودمو به خیابون اصلی رسوندم
رفت آمد تقریباً کم بود نزدیک های سال نو بود
صبح های گرم اما امان از شب هاش موهای خیسم رو پشت گوشم انداختم و روی صندلی نشستم بعد از چند دقیقه ی ماشین رو به روم وایساد
ـ خانم برسونمت
سوار ماشین شدم و آدرس دادم سرمو روی شیشه گذاشتم ماشین یکم گرم تر بود اما هنوز هم میلرزیدم نگاهی به خیابون انداختم
کنار راننده ی پسر نشسته بود و دائم از اینه ماشین بهم نگاه میکردن و نیششون باز بود
ـ نگه دار اقا همین..
ـ لازم نیست میرسونمتون
کم کم داشت از شهر خارج میشد سعی کردم در رو باز کنم اما قفل بود چرا از وقتی آدرین رو دیده بودم به هر دری که میرسیدم قفل بود؟
ـگفتم نگه دارر
شروع کردن به خندیدن دیگه مطمئن شدم قصدشون چیه ـ مگه کارت همین نیست خب ماهم میخوایم ازت لذت ببریم
ماشین رو کنار جاده پارک کرد پسری که کنار راننده بود پیاده شد سریع در ماشین رو باز کردم و به طرف مخالف ماشین دویدم.
..چنگی به موهام زد و عربده کشید
ـ توکه کارت همین بود الان چته ؟
پرتم کرد عقب ماشین خم شده بود تا...
10755 کاراکتر ✈️🐾
آنچه خواهید دید:
- M: میخوای بری..اونم شب اولمون.؟
- A: دیدی بلاخره مال من شدی؟
- a: جوری میکاپت کنم مامانت نشناستت چه برسه ادرین
- A: فکر میکردم فقط هرزه ها اینجا میپرن
تولدمم مبارک 😁🕊️🕊️
خب اینم یه رمان جدید با پارت های طولانی اگه حمایت شد ادامه میدم یه روز درمیون پارت میدم❤️
کامنت 40 و لایک 25 😻❤️⭐