『2』『RED ROSE』

VÏVÏAN VÏVÏAN VÏVÏAN · 1404/4/1 18:00 · خواندن 3 دقیقه

² °PART -',

 

 

سلام دخترای من... اومدیم با یک پارت دیگه و خواستم بهتون یاد آوری کنم ک صبور باشین تا روز های خوب هم برسه.. و اینکه... ازتون بابت حمایت ها و نظرات قشنگتون ممنونم... این پارت تقدیم نگاه های قشنگتون...

 

 

 

 

 

 

 

کنار همسرش نشسته بود و دستش رو در دست گرفته بود ک نوازشش میکرد ک گوشیش زنگ خورد، نینو بود، دوست صمیمی و دستیارش تویه شرکت.. آروم از جاش بلند شد، به سمت پنجره ی اتاق قدم برداشت و تماس رو وصل کرد:

<نینو؟> 

نینو کمی هل شده جواب داد:

<ام... هی پسر.. میدونم الان پیش مرینتی و نباید مزاحمت میشدم اما... میدونی.. تو شرکت خیلی کارا بهم ریخته....میتونی... میتونی امروز یکم زود تر بیای..؟>

نفس عمیقی کشید و بی حوصله جواب داد: 

<متوجه شدم... یکم دیگه اونجام.>

 

تماس رو قطع کرد و به سمت تخت مرینت برگشت، پیشونیش رو بوسید و عقب کشید:

<ببخشید عزیزم... مثل اینکه کارا تو شرکت بهم ریخته.. امروز باید یک ساعت زود تر برم اما فردا دوباره برمیگردم.. قول میدم... دوست دارم عزیزم>

 

 

 

وقتی از بیمارستان بیرون اومد هوا تقریبا تاریک شده بود، به سمت ماشینش رفت و بعد از سوار شدن با سرعت به سمت شرکت روند.. دوباره سردرد شدیدی گرفته بود ک همش بخاطر خستگی بود تویه این 5 سال تقریبا معدش رو هم بخاطر بی اشتهایی ها و کم غذا خوردناش داغون کرده بود ولی اهمیتی نمیداد ن تا وقتی ک خورشیدش پیشش نبود و آسمونش همیشه ابری بود...

 

 

با رسیدن به شرکت و فهمیدن خراب کاری هایی ک کارمند های بی عرضه اش انجام داده بودن تقریبا کل دردی ک بخاطر معده و سرش داشت رو سر اونا خالی کرده بود و حالا تویه اتاق کارش بود.. پشت میزش نشسته بود و سیگار میکشید، تقه ای به در اتاقش زده شد و سپس نینو وارد شد: 

< هی پسر... بابت امروز و داستانی ک تویه شرکت پیش اومد متاسفم.. ولی.. تو خوبی؟ تقریبا خیلی بلند داد میزدی... >

آروم سرش رو بالا آورد و با چشم هایی ک تقریبا از شدت درد قرمز بودن به اون نگاه کرد:

<خوبم.. فقط سرم درد میکرد..> 

 

سیگارش رو خاموش کرد و خواست از بطری ویسکی ای ک روی میزش بود بنوشه ک نینو دستش رو گرفت: 

<نه نه نه نه... نمیزارم خودتو بیشتر از این ب گند بکشی.. میدونم ک وقتی پیس مرینتی هیچی نمیخوری پس الانم حق نداری با معده ی خالیت الکل بخوری.. برات غذا سفارش دادم پس صبر کن تا بگم برات بیارنش.. باید یه چیزی بخوری دیگه نه؟>

بی حوصله دستش رو از دست نینو بیرون کشید و به صندلیش تکیه داد: 

< نینو.. بس کن.. من اصلا اشتها ندارم>

نینو با عصبانیت لب زد: 

<برام هیچ اهمیت فاکی ای نداره فهمیدی؟ باید ی چیزی بخوری! حق نداری بیشتر از این خودتو بگا بدی! تو... تو باید برای مرینت قوی بمونی مگه نه؟ >

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

...END

خب دخترام این پارت هم تموم شد... امیدوارم دوسش داشته باشین... 

خیلی مراقب خودتون باشین 

دوستون دارم

بوس بهتون

بای باییی🪽🎀✨️

 

"شرط پارت بعد: 20 لایک و 30 کامنت"