فوتبال عاشقی پارت ۳ + پارت هدیه

DINA DINA DINA · 1403/01/09 10:58 · خواندن 3 دقیقه

این دفعه قراره زود به زود بدم 

برای جبران دیر پارت دادنم پارت هدیه هم براتون گذاشتم.

مثل همه‌ی ی پارت های دیگه ۲۰ لایک ۲۰ کامنت

اگه زود لایک کنید و کامنت بدین فردا پارت بعد و می زارم

و اینکه لایک و کامنت ها اگه به ۳۰ تا برسه پارت هدیه هم می زارم 

دیگه چرا وایسادین منو نگا می کنید برید ادامه دیگه

♤آدرین♤
در باز شد.آره خودشون بودن.خاله اِلیزابت،اِما،اَلکساندر اما اثری از اون نبود.خوب شد.
اِل:سلام خواهر چطوری؟
اِ:خوبم خواهر. 
همین طور همه مشغول احوال پرسی بودن که نگاه اِما به من افتاد.
اِم:اِ آدرین تو هم اینجایی؟
اِل:چه عجب ما شما رو دیدیم آقا آدرین. 
درجوابشون خیلی خشک گفتم:خوش اومدین.
زیرلب زمزمه کردم:صگ تو این شانس گوه.
با تموم وجود ازشون بدم می اومد.اَه اِما رو نگاه کن اصلا. 
                                       ♡مرینت♡
نمی دونم چرا آلیس و آدرین این طوری به این دختره زل زدن.
دختره بیخیال این نگاه ها مشغول در آوردن کتش شد.
چی!پرام ریخت!این دختره چرا داره شلوارشو درمیاره؟به معنای واقعی کلمه پشمام!این سوتینشم درآورد. فقط شرتش موند.
نگاهی به بقیه انداختم بقیه همه لباساشون تنشون بود.وای از نظر هیشکی کارای این دختره عجيب نبود. من تاحالا تو پاریس که هیچی تو فرانسه هم کسیو شبیه این ندیده بودم.
اصلا نمی شه اینو بزاریم پای فامیل و خانواده شون. مثلا همین آلیس، آلیس تو تابستون داشت تو گرما ذوب می شود ولی بازم خجالت می کشید جلوی آدرین تاپ و شلوارک بپوشه.
البته از این بگذریم که آخرش آدرین مجبورش کرد تاب و شلوارک خیلی کوتاه بپوشه.
مخم دیگه داشت سوت می کشید.
                                          ♧آدرین♧ 
اِما مثل همیشه لباساشو درآورده بود و فقط شرتش تنش بود و لباساشو به رزالین داد.
از طرز رفتارش با رزالین متنفر بودم.آخه دخترایی هم که تو بار کار می کنن هم حداقل یچی می پوشن این کلا یه شرت کوچیک پوشیده.اَه هرزه!رید تو حال خوشم.
همین طور حالم بد بود که یهو چشمم خورد به مرینت. معلومه خیلی تعجب کرده. قیافه ی تعجب کرده اش خیلی بامزه بود.
نگاهمو به آلیس که اونم عین من ریده شده بود به حال خوشش دوختم. گوشیم که کنارم بود و برداشتم و به آلیس پیام دادم که:(قیافه ی مرینت و ببین.)
آلیس که گوشیش دستش بود سریع پیامم رو گرفت معلوم بود اونم خنده اش گرفته بود.
تو همین حال و هوا بودم که با سوال خاله از مامان به خودم اومدم: خواهر این دختر کیه؟
اِم:قیافه اش آشناس
اِ:اِممم. . . . این مرینته.              (نویسنده:جدی می فرمایید! )
اِل:منظورم اینه چه نسبتی با تو داره؟ 

مامان همین طور تو فکر بود که چی بگه.  .  .  .که .  .  .  





                                        پایان پارت ۳


پارت هدیه 🎁:
من در جواب خاله اِلیزابت خودم رو به مرینت چسبوندم و گفتم:دوست دخترمه.
خاله اِلیزابت و اِما نگاه پر تعجبشون رو بهم دوختن و با هم لب زدن:دوست دخترته؟
آ:آره
معلومه مرینتم تعجب کرده بود اما به روی خودش نمی آورد.
اِل:این همه دختر خوشگل و خوش بر و رو تو فامیل هست.
ههه حتما اِما رو می گفت.عصبی شدم مرینت چه دوست دخترم بو و چه هر کس دیگه مال من بود پس وسط حرفش پریدم و گفتم:خاله شما بهتر از مری تو فامیل دیدین؟
اِل:معلومه 
آ:مثلا
با صدای آیفون بحثمون به پایا ن رسید.
اَه دیگه کی می تونه باشه.
ر:آقا اَلکس هستن.
همین حرف برای باریدن نفرت از چشمای من و آلیس کافی بود.
                                        ♥︎مرینت♥︎
وای من هنوز این اتفاقا رو هضم نکردم.
این دختره کیه؟
آدرین و آلیس چرا از این دختره بدشون میاد؟
این دختره چرا لخت شده؟
آدرین گفت من دوست دخترشم؟
الکس کیه؟ 
چرا حس می کنم آدرین و آلیس از این الکسه بدشون میاد؟
چرا آدرین چسبیده به من؟
ارتباطی میون این دختره اِما و الکس هست؟
و اینکه چرا حس می کنم این دختره اِما داره از کنار هم بودن من و آدرین فشار می خوره؟
وای مغزم داره می ترکه.