
آبنبات من🍭❣💋 PART_12

کی پارت میخواد؟؟؟؟ بپرین ادامه ک پارت تازه و خوشگللل اوردممم برای خوشگلاااا💸😉🦋
آبنبات من >>>>°❤️°<<<<<<◇
PART_12
+وای نگینننن یه چی شده بگم باورت نمیشههه برگات میریزه اصننن
نگین سکته ای و چشای ورقلمبیده اب دهنشو قورت داد و توی همون حالت که تو چشام زل زده بود گف :
_چیشده مگه؟
نگینو ول کردم و با ذوق و هیجان دستامو بهم کوبیدم
+خانزاده آرمانو یادته؟ پسر کوروش خان که ۷ ساله برای درس خوندن رفته فرانسه
گرنشو کج کرد
_همون خانزاده که میگن مدله و خیلی جذاب و تحصیل کرده اس؟
+اره خودشه
_خو؟
+برگشتههههه ایراننننن
بهت زده اومد جلو تر
_نههههههههههههه
منم مثل خودش اومدم جلو تر
+ارههههههههههه
_نههههههههههههه
+عه میگم اره دیگه هعی نه نه
_جونننننن بابااا خداوکیلیی؟
خندیدم و گفتم :
+جون تو
_خفه شو جون عمه ات
با خنده زدم پس کله اش و گفتم :
+من که عمه ندارم باهوش
بی توجه به حرفم گف :
_میگم نبات
+هوم؟
_خودت دیدیش از نزدیک ؟ واقعا اونجوری که میگن خوشگله یا خالی بستن؟ صداش چجوریه؟ قدش ۲ متره؟چشاش...
+وای چه خبرته دختر یه لحظه نفس بگیر اروم باش میگم الان برات
_د بدو دیگه جون به لب شدم بگو چجوریه
+اره خودم از نزدیک دیدمش و واقعا خیلیی خوشگل و جذابه اینبار خالی بندی و شایعه نیس
صداشم...
اهم اهمی کردم و صدامو صاف کردمو سعی کردم صدامو شبیه صدای خانزاده بم و مردونه و جذاب کنم و گفتم :
+صداشم تقریبا یه همچین چیزیه
نگین قهقه ای زد و گف :
_ نبات خدا ازت نگذره این صدای خانزاده بود یا اصغر اقای قصاب
با این حرفش منم پقی زدم زیر خنده
+نمیدونم
یعنی اینقد بد شد؟
اشکی که از خنده کنار چشمش جمع شده بود رو پس زد
_ن خوب بود حالا ولش بگو ببینم قدش ۲ متره؟
پوکر زل زدم به صورت منتظر نگین
+نگین
_ها
+من اونجا متر برداشتم خانزاده رو اندازه گرفتم که ببینم ۲ متره یا نه؟ یه چی میگیا توعم
_پس چی؟؟؟ واییی نبات اخه میگن قدش اینقد بلنده دومتره هیکلیم هس وییییییییی ننهههه غشششش کمه براشش
چپ چپ بهش نگا کردم
+خبه خبه چه غش و ضعفم میکنه بی حیا خجالت بکش
و الکی گوشه ی لبمو گاز گرفتم که اینبار نگین دیگه از خنده پخش زمین شد
_ واییییی نباتتت دقیقااا شبیه بی بی گلی شدی خدا لعنتت نکنه
منم زدم زیر خنده
بعد از نیم ساعت دیگه که حسابی گفتیم و خندیدم و پیش هم درد و دل کردیم
باهم از جا بلند شدیم و به لباسامون که یکم خاکی شده بود دستی کشیدیم و تکوندیمشون
_بیا بریم خواهری داره دیر میشه
مثل خودش لبخندی زدم و دست همو گرفتیم
+بریم
بدو بدو رفتیم قهوه خونه و بعد از خداحافظی با اقا رشید و نگین و یه بغل محکم با نگین با بابا رفتیم خونه
تا رسیدیم خانزاده ارمانو دیدیم که توی حیاط با کمک مش اکبر داشت با یکی از اسبا اسب سواری میکرد و صدا شونم حسابی بلند شده بود
مش اکبر به خانزاده کمک میکرد و یادش میداد چجوری اسبو کنترل کنه و خانزاده هم با خنده و احتیاط کارایی که مش اکبر میگفتو انجام میداد و هعی میگفت که حواسش هس و اینقد نگرانش نباشه
و یکم اونورترم نازیلا و نرجس و کلثوم با یه لبخند گله گشاد دندون نما و خندون به اونا نگا میکردن البته به اونا که نه به خانزاده و اسب سواریش
امان از دستشون امانن...
خواستیم با بابا بریم خونه که بچه ها صدام زدن
+نباتتتتت نباتتتت بیا اینجااا
با صدای اونا نگاه خانزاده و مش اکبرم چرخید سمت ما
یکم معذب شدم از نگاه خیره اشون روی ما و سرمو انداختم پایین
بابا بعد از سلام و خوش و بش با مش اکبر رفت خونه و منم رفتم پیش نرجس اینا
_عهههه چرا اینجوری جیغ جیغ میکردین شما ها
نازیلا با شیطنت و لبخند گفت :
+خو دلیل زندگیمون رو دیدیم خوشحال شدیم دیگه
بقیه هم حرفشو تایید کردن
_خانزاده و مش اکبر یه جوری نگا کردن که خجالت کشیدم عه
کلثوم گف :
+بابااا تو که کار همیشگیته خجالت کشیدن
نرجس به جوابش برگشت گف :
_نکه خودت اصن دم به دیقه سرخ و سفید نمیشی
+عاا خو حالا وارد جزئیات نشیم
همه باهم خندیدیم و بعد از یکم حرف زدن رفتم خونه امون پیش بابا چون امروز روز استراحتم بود و کاری نداشتم
|فردا صبح ساعت ۸:۱۵|
بعد از خوردن صبحونه با بابا سریع و با عجله سفره رو جمع کردم و ظرفا هم رو شستم
روسریم رو سرم کردم و بدو بدو رفتم عمارت
وقتی رسیدم میز صبحونه رو با ریحون و نارین جمع کردیم و سپیده و دیبا هم ظرفا رو شستن و خشک کردن
زینت خانومم منو کوثر رو فرستاد بریم از متبخ کوچیک دبه سیر ترشی و زیتون رو بیاریم
دبه سیر ترشی که سنگین تر و بیشتر بود رو کوثر برداشت و دبه زیتون که یکم سبک تر بود رو من برداشتم و بردیم متبخ
میخواستیم کم کم ناهارو اماده کنیم که زینت خانوم اومد داخل و گف:
_همه گوش کنین
جانان خانوم گفتن فردا شب....
>>>>>>>>°❤️°<<<<<<<<◇
خو دیگ بسه انگشت نموند برام😂
امیدوارم از این پارت لذت برده باشین 🧡💛
دو نفر گفته بودن ک رمانت شبیه فیلم ترکی و ایناس ک از الان بگم من حوصله برخورد با هیترا رو ندارم اگه کسی نظر دیگ ای راجب رمان داره میتونه مودبانه بگه ن کنایه و تیکه
تعطیلات عیدم شروع شده و سلام بر عشق و حال🤣😃( حالا اگه امتحانای خرداد تلافیشو در نیارن🥲😂 )
تیزر همچنان در دست ساخته...🗿💔😂
راستش میخواستم همونجوری ک گفتم یه جا بدم ولی دیدم خیلی بچه ها میگن چرا نمیدی و یادمون میره و اینا گفتم زود بدمش 💕
بعدم بچه ها انتظار نداشته باشین یهو از همینجا بپرم سراغ عاشقانه های نبات و آرمان ک ، رمان باید منطقی و اروم پیش بره تا عاشق شن وهمم قراره خیلی بلند باشه این رمان پس یکم بیشتر حمایت کنین و منتظر باشین ک داره به جاهای قشنگشم میرسه 🥰
مثلا توی پارت بعد قراره یه اتفاق جالب و باحال و میشه گف خنده دار میوفته 🤍😊
فدای نگاها و حمایتاتون قلبام🥺❤️🍀