عشق بی نهایت p1
سلام
از زبون راوی
مرینت و ماتیاس که مونده بودن کجا برن و کجا زندگی کن که یه فکر به ذهن ماتیاس میرسه و گوشیش رو بر میداره و به دوست آدرین زنگ میزنه
آدرین : سلام ماتیاس چطوری
ماتیاس : سلام مرسی آدرین یه چیزی میخواستم بهت بگم
آدرین : چی شده
ماتیاس : یه جایی سراغ داری که ما بری اونجا زندگی کنیم
آدرین : واسه چی میخوای چی شده بگو ببینم
ماتیاس : خونمون اجاره هست و صاحب خونه اصلا قبول نمیکنه ما اونجا زندگی کنیم و هیچ کسیو نداریم نه خاله و دایی نه عمو و عمه و به خاطر همین دنبال خونه میگردیم
آدرین : باشه من یه خایی رو سراغ دارم براتون آدرس میدم بیان
ماتیاس : خیلی ممنونم آدرین
آدرین : خواهش میکنم به این شمارت پیام آدرس رو میفرستم کاری نداری
ماتیاس : نه ممنون خداحافظ
آدرین : باشه بای
وقتی که ماتیاس گوشیش رو قطع کرد همه چیز رو گفت و مرینت هم خوشحال شد
مرینت : وای چه خوب راستی پول اجاره رو پرسیدی
ماتیاس: نه یادم رفت آدرس رو بفرسته میپرسم
وقتی که آدرین آدرس رو برای ماتیاس میفرسته
ماتیاس براش پیام میفرسته و مینویسه
《 آدرین پول اجارش چنده 》
آدرین هم جواب میده 《 پولش خیلی خوبه و نگران پولش نباش 》
##############
بعد که شب شد مرینت و ماتیاس تموم وسایل خونه رو جمع کرده بودن چون صاحب خونه گفته بود تا دو روز از خونه برید
و هردوتاشون رفتن اتاقشون و روی تخت هاشون دراز کشیدن و انقدر خسته بودن که خشم بهم زده خوابیدن
و فردا هم قرار بود با آدرین برن خونه ای که آدرین گفته بود نگاه کنن
پارت اول تموم شد و شرطی هم برای پارت بعدی نداره و از پارت بعد از زبون شخصیت ها مینویسم