گوربای من پارت 9 🐱

sarina :) sarina :) sarina :) · 1403/07/13 11:05 · خواندن 2 دقیقه

ادامهههه

 رسیدم تو کلاسو درست یه ثانیه قبل معلم رسیدم سر کلاس  

هوفففف بالاخره رسیدم رو صندلی ولو شدم  به کنارم نگا کردم فیلیکس اونجا بود ولی صداش درنمیومد چشاش قرمز بودنو پف کرده بودن 

زدم به شونشو گفتم : هوییی فیلیکسسسس حالت خوبه چرا جواب نمیدی زنده ای 

خواست جواب بده که معلم امتحانارو پخش کرد 

بسم الله این سوالا دیگ چین  

معلم : بچها فقط پنج دیقه دیگ وقت دارید 

هعییی ریدم تمومم شدد !!🗿

یهو دیدم فیلیکس یه برگه از زیر میز بهم داد کل جوابارو توش نوشته بود 

با سرعت نور همشون رو نوشتمو برگمو تحویل دادم 😎

وقتی زنگ خورد بازم منو فیلیکس تو کلاس تنها شدیم هنوزم حرف نمیزد اروم بهش گفتم : مرسی جوابارو بهم گفتی 

یهو دیگ نتونست تحمل کنه و بقلم کردو زد زیر گریه  سرشو ناز کردم عین گربها شده بودد راستیتش حالا ک فک میکنم تاحالا گریه ی این بشرو ندیدم 

  بهش گفتم : چیزی شده  

گف : زنگ اول چرا تو درمانگاه بودییی فقط یه دیقه ولت کردم  بهت گفتم بزا راه مدرسرو باهم بریمم  

اصن همش تقصیر منهه اگ انقد دیشب بهت سخت نمیگرفتم اینطوری نمیشددددد ایشالا برم بمیرم 

گفتم : فیلیکس یه دیقه سرتو بیار بالا 

سرشو که اورد بالا  اروم صورتشو نزدیک صورت خودم کردمو لبامو به لباش چسبوندم 

بعد اینکه ازش  جدا شدم  با استینم اشکاشو پاک کردمو گفتم : نارحت نباش دیگ الان ک سرمروگنده جلوت نشستم 

تازه دیشب خودمم میخواستم که باهات اونکارو بکنم پس اصن عذاب وجدان نداشته باش 

همینطوری که داش فین فین میکرد گف : میخوام یچیزیو بهت اعتراف کنم 

ابرومو انداختم بالا و گفتم : چیو ..!؟؟

گف : من قبل ازینکه باتو اشنا بشم  افسردگی شدید داشتم خانوادم ولم کرده بودنو همه فقط بخاطر ظاهرم میخواستنم 

فک میکردم اگ به دخترا نزدیک شم حالم بهتر میشه ولی نشد اونروز که تو منو اوردی خونتون خودم پامو اونطوری کرده بودم

دیگ هیچی نداشتم هر بار که به خودم اسیب میزدم حالم بهتر میشد پس تصمیم گرفته بودم خودمو بکشم مرسی که نجاتم دادی مرسی 😢

بقلش کردمو گفتم :  هعیییی فک نمیکردم انقد عذاب کشیده باشی خاک تو سرم که زودتر نفهمیدم  حالا دیگ من هستم نگران نباش نمیزارم هیچوقت ناراحت بشی یا عذاب بکشی

گف : مرسی مایا واقعا مرسی  خیلییی دوست دارم 

گفتم : منم همینطور کیوتتتت 

گف : یدیقه به من گفتی کیوتت تاحالا نگفته بودی وایییی پیشرفتت کردممم 

گفتم : نه خیر کی گفته اصنم نگفتم 

گف : چرا گفتی کیوتت گفتییی 😚

گفتم : ایشششش اصن ولش منو باش که میخواستم دلداریت بدممم 

 

تامامممممم این پارتو بخاطر یکی از بچه ها گزاشتم که همیشه از اولش خیلییی از رمانم حمایت کرده 

این پارتم شرط ندارههه راستی  عکس ری هم پارت بعد میزارم