⁵🎀حکم عشق🎀

shroor shroor shroor · 1402/12/24 19:22 · خواندن 4 دقیقه

P⁵ اومدم با پارت 🥰🐾 شرط پارت قبل کامل نشده 🐾🐾 

بخاطر ی دوست دادم😊❤️ خودش می‌دونه کیه 🌃🌃 

نگا می‌کنی برو ادامه🥺👈

  1. ادامه شو گذاشتم 🦋 برو ادامه بخون 🤍

اومدم 😜 

خیلیم خوش اومدم🤣🥺 

بیا پایین 

∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆ 

توی فکر بودم که خانم مارشال صدام زد 

 

_ مرینت حواست کجاست؟ بیا بریم داخل 

 

سری تکون دادم و پشت سرش به داخل عمارت رفتیم 

عمارت پر از خدمه و خدمتکار بود 

داشتن عمارت رو برای جشن امشب آماده می‌کردن 

 

دلم شور میزد میخواستم ارباب رو ببینم 

میخواستم بدونم واقعا خودش بوده یا نه؟؟ 

 

پشت سر خانم مارشال به آشپزخونه رفتم منو به همه معرفی کرد 

یکی از اونا انگاری خیلی مغرور بود حتی نگام نمی‌کرد 

خانم مارشال وظایف همه رو گفت و به منم گفت یاد بگیرم 

 

شیرینی پختن و آشپزی تمیز کاری 

حالا که به اینا فکر میکنم خدمتکار بودن اونقدر هم آسون نیست 

 

داشتم به دخترا نگاه میکردم که یکی شون با آرد سفید به 

زمین افتاد 

خجالت. زده بلند شد و از همه معذرت خواهی کرد 

ولی کسی حتی بهش نگاه هم نمی‌کرد 

 

رفتم جلو و کمکش کردم خودشو بتکونه 

با خجالت لب زد 

_ تو همون دختر تازه واردی هستی که دیروز خانم مارشال از اومدنت بهمون گفت؟ 

_ بله خودمم تو حالت خوبه اسمت چیه؟؟ 

_اسمم الیاست میشه توهم استمپو بگی 

_اسمم مرینته خوشحالم میتونیم باهم دوست باشیم 

 

االان ی کار کوچیک دارم نیم ساعت دیگه ادامه شو میزارم 😊♥️♥️🐾🐾

معذرت می‌خوام کار داشتم 👇👇بیا پایین برای ادامه 

 

 

بعد آشنایی با الیا 

 همه جای عمارت رو بهم نشون داد 

و چند بار بدون دلیل بهم تذکر داد به ارباب نزدیک نشم 

 

🌃🌃شب 

 

عروسی شروع شده بود ارباب به همه ی خدمتکارا لباسی 

 متفاوت با لباس کارشون داده بود 

زرق و برق عمارت خیلی زیاد بود با الیا ی گوشه ایستاده 

 

بودیم و داشتیم باهم می‌گفتیم و می خندیدیم 

که  دختر مغروره که توی آشپزخونه بود با ی ظرف نوشیدنی 

اومد  مقابلم وایساد و رو به من لب زد 

 

_ هی تو تازه وارد  اینارو بگیر بده به هرکی که خواست 

 

بعد ظرف نوشیدنی رو میده به من 

_ناراحت نشو مرینت اون همیشه اینطوری رفتار میکنه

 _نه ناراحت نیستم بلاخره باید یاد بگیرم چطوری به اشراف نوشیدنی بدم 

 

الیا خنده ای میکنه و از هم جدا میشیم 

از عمارت خارج میشم و به حیاط میرم 

 

در حال پخش کردن نوشیدنی ها بودم که یهو همون کسی 

رو دیدم که توی برف ها دیده بودمش به درو و برش نگاه 

 

کردم درست میدیدم عروس درست کنارش ایستاده بود 

و بازوشو گرفته بود 

باورم نمیشد که اون ارباب باشه 

 

داشتم نگاش میکردم که.... 

 

______________________________________________ 

این پارت هم تموم شد 🐾♥️ 

شرط

50کامنت🌟 

 

اسپویل: پارت بعد ادرین مرینت رو میبینه ♥️♥️ 

 

خوش باشید🐾🐾😜