💜به طرز عاشقانه ای ازت متنفرم💜⁵

shroor shroor shroor · 1402/12/23 19:24 · خواندن 4 دقیقه

🥺یوهوووووو پارت جدید اوردم به ادامه مراجعه کنید ❤️ 😜👈

عالی بود______ منظورم حمایت هاست 😜😜😜❤️ 

 

لایک های پارت قبل خوب بود ولی کامنت ها بسیار کم🥺💜♥️🐾 

بگذریم 🥺🎀 انتظار حمایت بیشتر دارم 😜😔 بیا پایین👇 

_______________________ 

 

از خواب بیدار شدم خوشبختانه گودزیلا نبود بلند شدم 

و به ساعت نگاه کردم 

 10 ساعت 10 بود چرا بیدارم نکرد مقابل آینه وایسادم و 

ی نگاه به موهام انداختم عالی شد خوشبختانه زیاد بهم 

نریخته بود 

میخواستم از جلوی آینه برم که داخل اینه دیدم دکمه 

لباسم بازه و لباس زیرم یکم بهم ریخته 

انگار جا به جا شده چند لحظه ای فقط نگاه میکردم و نمیفهمیدم 

قضیه چیه 

ولی بعد به خودم اومدم متوجه داستان شدم😕😫 

 

دکمه هامو بستم و از اتاق خارج شدم میخواستم به ادرین 

 

بگم که چرا

 

اینکارو کرده ولی به محض خروج از اتاق خانم امیلی رو دیدم  

که روی مبل نشسته و داره با آدرین حرف میزنه 

 

آخ ادرین خدا بگم چیکارت کنه چرا بیدارم نکردی 

 

داشتم از پله ها میومدم پایین که متوجه شکم دردم شدم 

 

بیخیال بهش از پله ها پایین اومدم و وارد بحث شدم 

_ سلام خانم امیلی 

از سرجاش بلند میشه و میاد بغلم میکنه 

 

_مرینت حالت چطوره چرا به ما سر نمیزنی 

_ همش تقصیر...

 

میخواستم حرفمو تکمیل کنم که ادرین تک سرفه ای می‌کنه 

 

_ میدونید درگیرم نمیشد بیام 

_خیلی خب بیا بشین می‌خوام باهات حرف بزنم 

به محض نشستن متوجه شدم باز وارد بازی سوال و جواب 

شدم  

 

کنار ادرین نشستم و امیلی هم روی مبل مقابل 

 

درد شکمم به حدی شد که باید میرفتم سرویس 

با دستم شکممو گرفته بودم که امیلی متوجه شد 

 

_چیزی شده؟ 

_ ن نه نه این عادیه 😰👻 (باهوش هایی که فهمیدم مرینت چی گفت رو عشقه ❤️)

ادرین ی نگاه سوالی بهم انداخت و لب زد 

_ چی میگی تو 

 

دیگه نتونستم درد شکممو پنهون کنم و با ی معذرت خواهی 

آروم به سمت سرویس میرم بعد چند دقیقه میام بیرون 

 

و آدرین رو میبینم که مثل دیشب نگام میکرد  

_ تو چت شده از دیشب تا الان از درد داری به خودت میپیچی  

_ مطمئنم مسمومم کردی از وقتی اون شیرینی هارو خوردم 

اینطوری شدم 

 

خنده ای می‌کنه و با انگشتش به سمت پذیرایی اشاره 

می‌کنه 

 

_ می‌دونی به مامانم چی گفتی 

_ نکه دیشب بهم دست نزدی 

 

سرشو میگیره بالا و با اعتماد به سقف لب میزنه 

 

_ بیا بریم و بیشتر از این منتظرش نذاریم 

 

حرفشو تایید میکنم و باهم به پایین میریم به محض دیدن 

ما بلند میشه و لب میزنه 

 

_حالت خوبه مرینت 

 

_ آره خوبم ببخشید نگرانتون کردم 

میشینیم روی مبل و باهم حرف میزنیم 

 

 

بعد چند ساعت خانم امیلی برمیگرده 

 

حالا من مونده بودم این گودزیلا 

داشت توی موبایلش می‌چرخید رفتم و نشستم کنارش 

 

حوصلم سر رفته بود که گوشیشو زود ازش گرفتم و خاموش 

 

کردم و از سر جام بلند شدم 

_ داخل این گوشی چیه که هی چسبیدی بهش بیا ی کاری 

انجام بدیم من حوصلم سر رفتم 

 

(قسم میخورم لایک و کامنت کنم

 

ادرین دستمو می گیره و منو میکشونه سمت خودش که 

باعث میشه بشینم روی پاهاش 

خودمو میکشم عقب ولی منو محکم گرفته بود 

 

دستشو میزاره روی گردنم موهامو می‌کشه عقب و 

لباش رو میزاره روی گردنم و مک میزنه...... 

 

__________________________________________________

بالا قسم خوردی لایک کنی 👻 

شرط 👇 

💬30______25❤️

طولانی دادم و شرط رو پایین اوردم 

.....…....….…......……………😊😊 

مرسی 🎀 خوش بگذره بیبی 🐾♥️