رمان In the frenzy of love

ℕ𝕒𝕫𝕒𝕟𝕚𝕟 ℕ𝕒𝕫𝕒𝕟𝕚𝕟 ℕ𝕒𝕫𝕒𝕟𝕚𝕟 · 1403/05/21 17:19 · خواندن 4 دقیقه

 بیا ادامه که این زیبا رو بخونی ، 

 PART ⁶

اگرم دوست نداری بخونیش داری رد میشی لایکم بمال که واسم قرمز شه🥲🌷

صدای تقه ی بسته شدن در منو به خودم اورد . کیان در رو بست و اومد داخل اتاق .

 

اومد سمتم و گفت :{بشین رو تخت .}

مردد بودم . بالاخره نشستم .

 

گفت :{تا من میرم و بر میگردم ، تو میتونی اینجا استراحت کنی . به بقیه هم  میگم حواسشون باشه بچه ها مزاحمت نشن .}

 

از این همه مراقبتاش خوشم میومد . من فقط یکم  حالم بد بود ؛ ببین واسم چیکار کرد ! حالا فکر کن اگه یه روز حالم خیلی بد بشه چیکار میکنه ! 

 

پرسیدم :{اینجا اتاق کیه؟! خیلی خوشگله !!}

{اینجا اتاق کسی نیست . یعنی بود ها ولی الان نیست . الان شده اتاق مهمان .}

دوباره پرسیدم :{خب قبلا مال کی بوده؟}

 

جوابی نداد و رفت سمت در . دستگیره ی در رو چرخوند و باز کردش . زمانی که خواست بره بیرون از اتاق ؛ گفت : {مال من.} و رفت .

 توی ذهنم فریاد زدم :{صبر کن چیییییی !!! یعنی اینجا ... اتاق اون بوده؟! خدای من بهش نمیخوره ایکقد با سلیقه باشه !!}

 

ناخدآگاه لبخند زدم . سرم سنگین شده بود . خییلی خوابم میومد .

 صدای صحبت های کیانو میشنیدم که میگفت :{همگی خسته نباشید . دستتون درد نکنه . من دیگه دارم میرم . 

البته یکی دو ساعت دیگه بر میگردم . هانیه هم توی اتاق مهمان خوابه . یکم استراحت کنه حالش بهتر شه . پس فعلا !}

 

بعدم صدای بقیه که خداحافظی میکردن . در رو باز کرد و بیرون رفت . 

بعد از صدای بسته شدن در ، روی تخت ولو شدم . سرم رو روی بالش گذاشتم و بعد چند دقیقه سریع خوابم برد ..........‌..‌‌.................‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.‌.......‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 

56 دقیقه بعد :

 

من همیشه خوابم خیلی سبکه .

واسه همین هم با صدای زنگ خوردن گوشیم ، از خواب بیدار شدم .

 

با خودم گفتم :[عههههههه لعنت به خروس بی محللل !!! اَاَاَه ]

بعد به صفحه گوشیم نگاه کردم . چشمام هنوز نیمه باز بود که با دیدن اسم روی گوشیم چشام چهارتا شد !!!

 

سریع از حالت دراز کشیده ام روی تخت بلند شدم و روی      لبه ی تخت نشستم . 

 

با خودم فکر کردم :[من که بهش توضیح دادم همه چی رو ! چرا الان زنگ زده ؟! با خودش نگفته شاید موقعیت جواب دادن نداشته باشم ؟؟!! شاید حتما کار مهمی داشته که زنگ زده !!؟؟ ] 

 

اما هر طور باشه نباید بزارم بقیه صدای حرف زدنمو بشنون .

 

وای کلا از گوشی یادم رفت!! 

خداروشکر هنوز داشت زنگ میزد . سریع جواب دادم و اروم گفتم <الو ... بله ...... علیک سلام ....اره دارم اروم حرف میزنم ، از خواب قشنگم بیدارم کردی ! مگه نگفتم زنگ نزن! نمیگی شاید تو موقعیت جواب دادن نباشم ؟! اگه یوقت کیان گوشیو برمیداشت چی؟! وای خدانکشتت پسر ! 

\صدای خنده\ >

 

<گوش کن هانیه . باید یچیزی بگم .>

 

...............‌......‌‌‌‌‌‌‌...............................................................

 

3750 کارکتر》

 

آنچه خواهید خواند :

 

  • خب منم دل دارم دیگه !دلم میخواد دوباره همو ببینیم .
  • بیشتر ازین نمیشه حرف زد بقیشو پیام بده .
  • بلاخره تصمیممو گرفتم . واسش نوشتم "اما زود باید برگردیم ها ! ببیننمون شر میشه ." 

خب خب خب . پارت بعد خیلی جاذابه😌🤭

جای حساس تموم کردم حرصتون بدم خیلی حال میده😌🤣🤣

 

راستی یک لایک و کام از پارت قبل مونده بود ولی خب دادم دیگه پارتو .🥲🙂

 

بنظرتون پارتای بعد چه اتفاقایی میوفته؟!

 

ایندفعه از همیشه خیلی بیشتر بود ها شیطونا😆😁

 

شرطو اگه ازش بیشتر هم بشه ، همه ی پارتا 300 کاراکتر اضافه میکنم از این به بعد .

تازه خوبه من با جوابای خودم حساب میکنم کامنتارو😔🥲

 

برای پارت بعد :

25 لایک و

25 کامنت .

تو که خوندیش پس یه حمایتم نشه؟🥲