معرفی رمان مسابقات بوکس+p¹+خبر
سلاااااااااااام ببینین کی برگشتههه نینیییی
اکانتم پرید و تجربم ب باااد رفتش پس کمکم کنین دوباره طلا شم و فعالیتمم قول میدم بیشتر شه...
کاور رمان هم درحال ساخته هروقت تموم شد میزارمش
منتظرتون نمیزارم بپر ادامه.
اسم:جان
سن:23
اسم:ایومی
سن:21
اسم:ری
سن:23
با شخصیت کارکتر های اصلی هم که این سه تان توی رمان آشنا میشید
P¹👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
توی دارو خونه بودمو داشتم به بقیه کمک میکردن که از طبقه بالا صداهای عجیبی میومد...
(بچه ها وقتیNمیزارم ینی تز زبان نویسنده)
N:طبقه بالا خونه ایومی و ری هست و طبقه پایین داروخونه ای عه که ایومی صاحبشه
A:از پله ها بالا رفتم و اون صدا بیشتر شد...اون صدا از اتاق تمرین ری میومد با یکمی ترس درو باز کردم که دیدم ری داره با جدیت بوکس تمرین میکنه...حدود سه دیقه بهش خیره شده بودم و حرفی رد و بدل نمیشد تا اینکه ری سکوتو شکست
R:کاری داشتی؟
:
:
A:......عا عا ام ببخشید حواسم نبود...با من بودی؟
R:غیر از خودت کسیو میبینی که مزاحم تمرینم شده باشه؟
A:با اون حرفش یکم ناراحتم کرد ولی خب به روی خودم نیاوردم...
A:اها راستی مسابقه بعدیت کیه؟با کیه؟
R:به تو مربوط میشه؟
A:ازونجایی که دو ساله نامزد کردیم صد در صد به منم مربوط میشه اینطور نیست؟
R:مسابقه بعدیم هفته بعد عه روز چهارشنبه
N:بچه ها امروز پنجشنبه س و دارو خونه هم جمعه ها باز نیست شبانه روزی هم نیست
A:با کیه؟
R:قرار نیست بیای پس مهم نیست که بدونی
A:کی گفته نباس من بیام؟مسابقه فیناله توعه هاااا
R:من گفتم...و منم نمیخام که تو بیای
A:با عصبانیت درو کوبوندم و رفتم از اتاق بیرون...تا شب خودمو تو دارو خونه سرگرم کردم و بعد تموم شدن کارا رفتم طبقه بالا و لباسمو عوض کردم
یه شرتک با کراپ که ست بودنو تنم کردمو روی مبل لم دادم و کنترلو گرفتم و شبکه هایTVرو بالا پایین میکردم...
R:تو اتاقم بودم و داشتم کتابم رو میخوندم که سرم
بدجوری درد میکرد و اذیتم میکرد
ایومیییی :R
A:ب...بله؟
R:از توی سبد قرص ها یه قرص سردرد واسم بیار همراه یه آب
A:ب...ب...باشه
رفتم تو آشپز خونه تو سبد دنبال قرص سردرد بودم که یهو با چیزی که تو سبد دیدم چشمام گرد شد...
.
.
.
خیله خب بچه ها...اینم از این ببینم چ میکنید بنظرتون چی دیدش تو سبد؟😜 برای پارت اولش شرط نمیزارم...اگه حمایتتون اوکی بود ادامش میدم نظری هم داشتید تو کامنتا بگید باییی