پسر عمو💞 part 7
سلامممم به همههههه ممنونمممم بابت حمایتاتونننن و از آدرینتی های عزیزم ممنونم که توی گفتمان پارم کردید 😐😂🤦♀️ بابا همه رمان های که میخونید ادرینتی است من این رمانو آدرینتیش میکنم ولی نع الان اممم بعد 3 پارت دیگه 😂😈 پس بیا ادامه
مرینت: نیکو دستمو گرفت منو از کوچه بیرون آورد رفتم طرف ماشینش برگشت بهم یه نگاه خاصی انداخت در ماشینو باز کرد نشستم خودشم پشت فرمون نشست حرکت کردیم ....
نیکو : واقعا از مرینت نمی تونستم چشم بردارم خیلی توی این چند سال ناز کیوت شده بود هم خیلی اندام خوبی هم داشت تمام راه رو در فکر این بودم که میتونم شبی با مرینت س.ک.س. کنم یا نع ....
فلیکس: تا خود صبح همه جا رو دنبال مرینت گشتم ولی پیداش نکردم نمی دونم کجا غیبش زده رفتم خونه عموم خیلی عصبی بود زن عمو از اون بیشتر مرینت با خودش هیچی نبورده بود من به فکر این بودم شب کجا مونده نکنه بلای سرش اومده ....
مرینت: نیکو ماشینو جلوی به ویلای بزرگ پارک کرد از ماشین پیاده شدیم سوالی نگاش کردم که گفت ..
نیکو: این ویلامه مامانم با بابام توی یه خونه دیگه زندگی میکنند من تنها زندگی میکنم بیا بریم تو ..
مرینت: حس خوبی به نیکولاس داشتم اون مث داداش نداشتم بود ...
( آروم باش دخترم اون تورا آبجی خود قبول نداره 😂😈)
نیکولاس : در خونه رو باز کردم اول من بعدش مرینت وارد خونه شد ...
مرینت: خونه قشنگی داشت ردی یکی از مبل های که اون جا بود نشستم نیکو گفت میره لباساشو عوض کنه منم سری تکون دادم اون رفت بالا به خونش نگاه کردم خیلی خونه قشنگی داشت ولی باید یه فکری به حال خودم بکنم نمی شه تمام عمرم خونه نیکو بمونم دست بندی که توی دست بود از دستم افتاد پایین رفت زیر مبل دستمو زیر مبل بردم میخواستم دستبندو بگیرم که چشمم به یه عکس خورد با دیدن عکس روح از بدنم جدا شد ....
عررررررررر
تماممممم
یکی از طرفدار های رمان گفته
رمانو نیکولایی کنم 😍😐
شما به این طرفدار چه حرفی دارید ؟؟؟
حق با اون نیست ؟؟؟
خب شرط پارت بعدی
28 کامنت
18 لایک
پارت بعدی شاید منحرفی باشه
شاید یکی دیگه هم بیاد 😂😈🤦♀️
من کرممممم گرفتههههههه
مواظب خودتون باشید
بوج به همه تون
باییییی