رمان new love

Arash Arash Arash · 1403/05/04 10:49 · خواندن 1 دقیقه

بدو بقلم

سلام عجل های من ببخشید دیروز نذاشتم و کاور چطورههه خب حرفهای ازافی بسه بزن بریم 

لوکا صاحب یه گروه مافیای معروف و --- 

خب 

کلویی : امروز باید برم دانشگاه ولی ۳ روز که یه  آدم دنبالم خیلی می ترسم ولی ولی شاید به خاطر جذابیت منه 

لوکا : امروز باید کار خودمو بکنم کلویی بدزدم اون عشق بچگی منه وقتی که پدر منو پدر اون باهم قرارداد بستن منو کلویی اونجا بودیم 

فلش بک 

لوکا پدر امروز گرار ( قرار) با آگای بلژولا ( آقای برژوا) گرارداد بندی 

جان بله پسر نازم تو هم می خوای با من بیایی آخه آقای برژوا یه دختر داره دوس دارم باهم آشنا شید بازی کنید باشه 

ل باشه بریم ( یه خط بلوری انبه) 

ک آقای اسجتون ( استون ) اومد پدر چرا یه پسر باشه شاید پسرشه آخ جون یه دوست پیدا می کنم 

الکس آره دخترم 

ل هون اولی که دیدمش چشام به چشمایی آبی گشنگش گره خورد آره اون عشق بچگی منه

ما از اون روز دوستای خیلی خوبی شدیم ولی یه روز که پارک بودیم کلویی به هم گفت 

ک : ببین لوکا من بین دوراهی عشق بچگی عشق نگاه اول موندم آدرین آگراست می شناسی من چطور بگم م م من عاشق شدم  لوکا من رو ببخشید 

ل کلویی‌ رفت منو یه کوه غم باقی گذاشت پس من مدرسمو عوض کردم تو یه دبیرستان نمونه شروع به درس خواندن کردم 

بچه ها ببخشید کم بود ما مهمون داریم همین پارتم به زور دادم برای پارت بعدی که منحرفی ۳۰ لایک ۲۰ کام بایی