رمان In the frenzy of love

𝔑𝔞𝔷𝔞𝔫𝔦𝔫 𝔑𝔞𝔷𝔞𝔫𝔦𝔫 𝔑𝔞𝔷𝔞𝔫𝔦𝔫 · 1403/04/26 20:15 · خواندن 2 دقیقه

PART ²

بدو بیا ادامه

تو که تا اینجا اومدی ، چی میشه انگشتتو یه لحظه رو اون قلب بذاری و قرمزش کنی واسم؟🥲

پارت دوم :

همچی توی زندگی روال عادی شو داشت ؛ خاستگار ها میرفتن و میومدن ، برادرام خونه ی خودشون ، من کنار مامانم زندگیمون مثل همه عادی بود ، اما ...

 

یک روز پسرخالم برای خاستگاری من اومد خونمون . من از اون عوضی متنفرم! از خانوادشم متنفرمممم! حتما میخواید بدونین چرا ازشون بدم میاد ، خب علتشو بهتون میگم :

 

 من توی هشت سالگی پدرم رو از دست دادم . ینی دوسال بعد از تصادف و فوت برادرم .

 

مادرم با چنگ و دندون ما رو بزرگ کرد و خییلی سختی کشید . برادرام هم هر روز بیرون کار میکردن تا به زور هم که شده پول یه لقمه نون که بذارن سر سفره رو به دست بیارن ...

 

 مادرم هم که بیچاره با کلفتی خونه این و اون هزینه تحصیلمون رو میداد ... 

 

خانواده ی پسر خالم هم خییییییلی خیییییلی پولدارن ، اما توی سال هایی که ما زجر میکشیدیم اونا حتی خم به ابرو نیاوردن ... 

 

توی سال هایی که دخترخاله ها و پسرخاله هام راحت مدرسه میرفتن و با وسایل قشنگشون به این و اون پز میدادن ، ما با وسایل کهنه و خرابمون سال رو سر میکردیم ...

 

 توی سال هایی که ما توی یه خونه خراب زندگی میکردیم اونا روز به روز وضعشون بهتر میشد و خدمتکاراشونم بیشتر ...

 

 اون زمانا حتی خالم به روی خودشم نیاورد حتی اگه به فکر خواهر زاده هاش نبود به یاد خواهر خودشم نبود ...

 

 ازشون حالم بهم میخورد اما مجبور بودم ...

 

به خاطر برادرم .

 برادرم بیماری سختی داره و با اینکه حتی شده به سختی سعی میکنه پول جور کنه واسه خودش و خونوادش اما بازم پول کم میاره ...

 

اما من ارمان رو دوست دارم ... اونم منو دوست داره و اولین بار اون اعتراف کرد که دوستم داره ...

 

اما خانواده ی من با ازدواجم با ارمان مخالفن ... چون اونم مثل من پدر نداره ... البته مادر هم نداره ...

 

 

اون پرورشگاهیه . 

اما خب ما همو دوست داریم ! 

ما با تمام وجود عاشق همیم ... اما انگار روزگار چیز دیگه ای میخواد ...

...............................................................................

《2500 کاراکتر》

آنچه خواهید خواند :

 

  • تو دلت بچه نمیخواد؟
  • از روزی که قرار باشه توی این خاندان بچه ای به وجود بیارم میترسیدم ...
  • صندلی رو کنار کشیدم وبه طرف دسشویی دویدم ، بالا اوردم...

خب بشه ها دیگه از پارتای بعد قراره خیلی جذاب بشه 😍پس واسه پارت بعد 12 لایک و 12 کام پلیز🥰

تو که خوندیش ، پس یه حمایتم نشه؟😕🥲