『』RED ROSE『』

[Më] [Më] [Më] · 1403/04/24 12:05 · خواندن 3 دقیقه

²⁶..PART

آدرین: با دیدنش از شدت دلتنگیم و ذوق نتونستم خودمو کنترل کنم و دوییدم سمتش و بغلش کردم... خواستم ببوسمش ک با دستاش سرمو گرفت و منو عقب کشید و گفت:

مرینت: چته دیوونه با خودت چی فکر کردی ک ب خودت اجازه دادی اینطوری نزدیکم شی هان؟

آدرین: مرینت تو جی میگی؟؟ حالت خوبه؟ تو روز عروسیمون منو ترک کردی اونوقت تو الان عصبی ای؟!

مرینت: من روز عروسی ت... ولش کن الان اصلا وقت این حرف ها نیست! ما باید راجب چیزای مهم تری باهم حرف بزنیم! تا نیم ساعت دیگه تویه کافه ی بغل شرکت باش چون اینجا نمیتونم راحت حرفامو بزنم

آدرین: متعجب نگاهش کردم و باشه ای گفتم و بعد هم از اتاقش بیرون اومدم

[ نیم ساعت بعد در کافه ]

مرینت: خیلی استرس داشتم و داشتم فکر میکردم باید چطوری شروع کنم و همچی رو بهش توضیح بدم... از طرفی اون لحظه ای ک بغلم کرد دلم میخواست منم با تمام وجود بغلش کنم و بهش بگم ک چقدر دلم براش تنگ شده... تو همین فکر ها بودم ک با صدای آدرین ب خودم اومدم...

آدرین: سلام مرینت ، خیلی خب من واقعا منتظرم تا بدونم راجب چی قراره صحبت کنیم.

مرینت: خب... ببین آدرین من خیلی با خودم فکر کردم و بلخره باید اینو بهت بگم... ببین... چند روزی قبل از عروسی و اون اتفاق... من خیلی سعی کردم ی خبری رو بهت بدم... اما تو اصلا بهم توجه نکردی... پس من تصمیم گرفتم ک روز عروسی این خبرو بهت بدم ولی فکر نمیکردم قراره ب طرز بدی منو بگا بدی!

آدرین: مرینت چی داری میگی؟ چ خبری؟ من چیکارت کردم مگه؟

مرینت: آدرین فقط گوش کن! ب...ببین ما...ما ی بچه داریم... من...من خیلی سعی کردم زود تر از روز عروسی بهت بگم ولی تو اصلا ب من اهمیت نمیدادی... همش با گوشیت درگیر بودی... بعدشم ک بهم خیانت کردی! دیگه نتونستم تحمل کنم و فرار کردم... ا..اما حالا بخاطر این سریال تو چندین ماهی اینجا هستی... میتونیم بخاطر لیلی تو ی خونه زندگی کنیم... حتی بعد از تموم شدن سریال فقط بخاطر اینکه بچه ی تو ام هست... 

آدرین: انگار دنیا داشت دور سرم میچرخید... مرینت چی میگفت؟ بچه؟ خیانت؟ لیلی؟ ب زور لب زدم:

م...مرینت چ...چی داری میگی؟ 

مرینت: ناخودآگاه گریم گرفت اما نتونستم خودمو کنترل کنم و مدام به سینه ی آدرین مشت میزدم و گفتم: همش تقصیر توعه! تو زندگیه قشنگمونو خراب کردی! تو بهم خیانت کردی! تو بودی ک قلبمو شکستی! همش تقصیر ت...

آدرین: نتونستم تحمل کنم و دستای مرینتو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش... بغلش کردم تا تکون نخوره و گفتم: مرینت فقط منو ببر تا بچمونو ببینم... میخوام بچه ای ک از وجود منو توعه رو ببینم:)

مرینت: میبرمت تا لیلی رو ببینی اما باید بهم توضیح بدی چرا بهم خیانت کردی! همین الان!

آدرین: خیانت؟ مرینت من هیچ وقت بهت خیانت نکردم!

مرینت: با این حرفش عصبی شدم و پرتش کردم رو صندلیش و گوشیمو برداشتم و فیلمی ک از اون شب گرفته بودمو جلوش گرفتم و گفتم: تو هیچ وقت بهم خیانت نکردی آره؟ پس این چیه؟ آدرین چرا اینکارو باهام کردی؟! چرا با لایلا ی شب قبل از عروسیمون سکس داشتییی؟؟!

...END

برای پارت بعد

55 لایک

65 کامنت

دوستون دارم

بوج بهتون

بای بایییی((: