قلب خالی p10

𝔄𝔶𝔩𝔦𝔫 𝔄𝔶𝔩𝔦𝔫 𝔄𝔶𝔩𝔦𝔫 · 1402/12/16 15:48 · خواندن 5 دقیقه

._.

 

رفتم آشپز خونه و در یخچال رو باز کردم و 

یه ظرف کیک داخل یخچال بود رو برداشتم

و در ظرف رو باز کردم و به بشقاب گذاشتم 

و یه چنگال هم کنارش و از آشپز خونه بیرون 

رفتم و کیک رو دادم به مرینا و گفتم برو نقاشی

بکش و کنارش هم کیک رو بخور اونم یه باشه 

گفت و از پله ها بالا رفت منم رفتم نشستم روی

مبل و آدرین داشت تلویزیون نگاه می‌کرد و

بعداز کمی گوشیم زنگ خورد جواب دادم 

دوست مارد مرینا بود می‌گفت مرینا میشه به 

خونه ما بیاد تا باهم بازی کنن و دخترم هم 

میخواد بیاد مرینا اینجا منم گفتم باشه و بعد

گوشیم و قطع کردم و از پله ها بالا رفتم و به 

مرینا گفتم حاضر شو که داری میری خونه دوستت

اونم خوشحال شد و حاضر شد و بعداز کمی ماشین 

اومد و مرنا سوار ماشین شد و مادر دوست مرینا بهم 

گفت تا ساعت ۹ میارمش منم گفتم باشه خداحافظ 

کردم و وارد خونه شدم و در رو بستم و رفتم نشستم

کنار آدرین و  سرم رو روی سر آدری گذاشتم یه نگاه منحرفی بهم 

کرد از نگاهش یه حسی بهم داد 

سرم که روی سر آدرین بود و خوابم میومد و 

تو همون حالت چشمام بسته شده و خوابم برد 

 

 

                        از زبان آدرین 

 

 

مرینت اومد نشست کنارم و سرش رو به 

سرمن تکیه داد و منم یه نگاهی منحرفی 

عجیبی بهش نگاه کردم مرینت هم یه نگاه 

مظلومانه بهم کرد منم از این نگاه کردن دست 

برداشتم و به تلویزیون نگاه کردنم ادامه دادم 

بعد از کمی به مرینت نگاه کردم دیدم چشماش

بسته هست یه لبخندی زدم و مرینت رو بغل کردم 

و از پله ها بالا رفتم و در اتاق رو باز کردم و مرینت 

رو روی تخت گذاشتم و روش رو با یه پتو کشیدم 

و از اتاق خارج شدم و در رو بستم و از پله ها پایین 

رفتم و گوشیم رو برداشتم و روی کاناپه دراز کشیدم 

و به گوشی نگاه کردم 

********

وقتی به ساعت نگاه کردم شیش بود ساعت 

از سرجام روی کاناپه بلند شدم و رفتم ببینم 

مرینت هنوز خوابه یا نه از پله ها بالا رفتم و 

در اتاق رو باز کردم و دیدم هنوز خوابه بدون 

صدایی در رو بستم و از پله ها پایین رفتم 

و تصمیم گرفتم یه شام رمانتیک درست کنم 

وارد آشپز خونه شدم و خواستم غذای.......

( یه اسم غذایی خودتون بزارید من اسمی

 پیدا نکردم  )

**********

وقتی غذا رو گذاشتم بپزه میز رو حاضر کردم 

وسطش میز یه گلدون که داخلش گل هایی

زیبایی بود رو گذاشتم و میز رو به طور شیک و 

رمانتیک چیدم 

وقتی غذا پخته شد داخل ظرفی شیک گذاشتم 

بشقاب ها رو روی میز چیدم همراه با لیوان 

بعد غذا ها رو گذاشتم رویه میز 

به ساعت نگاه کردم ۸ بود از پله ها بالا رفتم 

و در اتاق رو باز کردم بدون هیچ صدایی در 

کمد لباس رو باز کردم لباسی که میخواستم 

بپوشم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم و 

و رفتمدحموم اونجا لباسم رو عوض کردم و 

خارج شدم و در اتاق که مرینت خوابیده بود

رو زدم و وارددشدم و گفتم : بهتره بیدار بشی 

چون غذا درست کردم 

بعد از اتاق خارج شدم 

 

                     از زبان مرینت 

 

با صدای در بیدار شدم آدرین بود بهم گفت

بهتره بیدار بشی و بعد از اتاق خارج شد 

منم بیدار شدم و از روی تخت بلند شدم 

و تصمیم گرفتم یه پیراهن خوشگل بپوشم 

پیراهن مورد نظرم رو پوشیدم و موهام رو 

شونه کردم و از اتاق خارج شدم و از پله ها

پایین رفتم و دیدم روی میز نهار خوری یه

شام خوشمزه چیده شده بود و آدرین هم 

کنار میز وایساده بود و بعد صندلی رو کنار کشید

و گفت بیا بشین منم نشستم و آدرین هم رفت 

نشست روی صندلی و باهم به خوردن غذا شروع 

کردیم 

*********

وقتی غذامون تموم شد آدرین خوابش میومد 

و از چشماش معلوم بود من گفت بهتره بری

بخوابی چون معلومه خوابت میاد اونم سری 

تکون داد و از پله ها بالا رفت منم به تلویزیون 

نگاه میکردم و یه فیلم خوب پیدا کرده بود و داشتم

به اون فیلم تماشا میکردم وقتی فیلم تموم شد 

از پله ها بالا رفتم و در اتاق رو باز کردم 

حوصله عوض کردن لباس رو نداشتم 

همون جوری روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم 

( هیچ کدومشون مخصوصا مرینت به فکر مرینا 

نیستن که چه جور میخواد بیاد تو خونه )

 

 

 

 

اینم از پارت 10 امید وارم خوشتون بیاد لایک و 

کامنت یادتون نره 

 

راستی ممکنه دیر پارت بدم و اگه شرط هم برسه 

شاید سه چهار روز دیر تر پارت بدم 

و کمیک سیندرلا رو پارت میدم چون عکس هست 

فقط 

 

شرط : ۵۰ تا لایک و ۵۰ تا کامنت 

 

میدونم زیاد هست ولی چون دیر پارت قراره 

بدم به خاطر همین زیاد کردم 

 

بای 👋🏻