قلب خالی p10
._.
رفتم آشپز خونه و در یخچال رو باز کردم و
یه ظرف کیک داخل یخچال بود رو برداشتم
و در ظرف رو باز کردم و به بشقاب گذاشتم
و یه چنگال هم کنارش و از آشپز خونه بیرون
رفتم و کیک رو دادم به مرینا و گفتم برو نقاشی
بکش و کنارش هم کیک رو بخور اونم یه باشه
گفت و از پله ها بالا رفت منم رفتم نشستم روی
مبل و آدرین داشت تلویزیون نگاه میکرد و
بعداز کمی گوشیم زنگ خورد جواب دادم
دوست مارد مرینا بود میگفت مرینا میشه به
خونه ما بیاد تا باهم بازی کنن و دخترم هم
میخواد بیاد مرینا اینجا منم گفتم باشه و بعد
گوشیم و قطع کردم و از پله ها بالا رفتم و به
مرینا گفتم حاضر شو که داری میری خونه دوستت
اونم خوشحال شد و حاضر شد و بعداز کمی ماشین
اومد و مرنا سوار ماشین شد و مادر دوست مرینا بهم
گفت تا ساعت ۹ میارمش منم گفتم باشه خداحافظ
کردم و وارد خونه شدم و در رو بستم و رفتم نشستم
کنار آدرین و سرم رو روی سر آدری گذاشتم یه نگاه منحرفی بهم
کرد از نگاهش یه حسی بهم داد
سرم که روی سر آدرین بود و خوابم میومد و
تو همون حالت چشمام بسته شده و خوابم برد
از زبان آدرین
مرینت اومد نشست کنارم و سرش رو به
سرمن تکیه داد و منم یه نگاهی منحرفی
عجیبی بهش نگاه کردم مرینت هم یه نگاه
مظلومانه بهم کرد منم از این نگاه کردن دست
برداشتم و به تلویزیون نگاه کردنم ادامه دادم
بعد از کمی به مرینت نگاه کردم دیدم چشماش
بسته هست یه لبخندی زدم و مرینت رو بغل کردم
و از پله ها بالا رفتم و در اتاق رو باز کردم و مرینت
رو روی تخت گذاشتم و روش رو با یه پتو کشیدم
و از اتاق خارج شدم و در رو بستم و از پله ها پایین
رفتم و گوشیم رو برداشتم و روی کاناپه دراز کشیدم
و به گوشی نگاه کردم
********
وقتی به ساعت نگاه کردم شیش بود ساعت
از سرجام روی کاناپه بلند شدم و رفتم ببینم
مرینت هنوز خوابه یا نه از پله ها بالا رفتم و
در اتاق رو باز کردم و دیدم هنوز خوابه بدون
صدایی در رو بستم و از پله ها پایین رفتم
و تصمیم گرفتم یه شام رمانتیک درست کنم
وارد آشپز خونه شدم و خواستم غذای.......
( یه اسم غذایی خودتون بزارید من اسمی
پیدا نکردم )
**********
وقتی غذا رو گذاشتم بپزه میز رو حاضر کردم
وسطش میز یه گلدون که داخلش گل هایی
زیبایی بود رو گذاشتم و میز رو به طور شیک و
رمانتیک چیدم
وقتی غذا پخته شد داخل ظرفی شیک گذاشتم
بشقاب ها رو روی میز چیدم همراه با لیوان
بعد غذا ها رو گذاشتم رویه میز
به ساعت نگاه کردم ۸ بود از پله ها بالا رفتم
و در اتاق رو باز کردم بدون هیچ صدایی در
کمد لباس رو باز کردم لباسی که میخواستم
بپوشم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم و
و رفتمدحموم اونجا لباسم رو عوض کردم و
خارج شدم و در اتاق که مرینت خوابیده بود
رو زدم و وارددشدم و گفتم : بهتره بیدار بشی
چون غذا درست کردم
بعد از اتاق خارج شدم
از زبان مرینت
با صدای در بیدار شدم آدرین بود بهم گفت
بهتره بیدار بشی و بعد از اتاق خارج شد
منم بیدار شدم و از روی تخت بلند شدم
و تصمیم گرفتم یه پیراهن خوشگل بپوشم
پیراهن مورد نظرم رو پوشیدم و موهام رو
شونه کردم و از اتاق خارج شدم و از پله ها
پایین رفتم و دیدم روی میز نهار خوری یه
شام خوشمزه چیده شده بود و آدرین هم
کنار میز وایساده بود و بعد صندلی رو کنار کشید
و گفت بیا بشین منم نشستم و آدرین هم رفت
نشست روی صندلی و باهم به خوردن غذا شروع
کردیم
*********
وقتی غذامون تموم شد آدرین خوابش میومد
و از چشماش معلوم بود من گفت بهتره بری
بخوابی چون معلومه خوابت میاد اونم سری
تکون داد و از پله ها بالا رفت منم به تلویزیون
نگاه میکردم و یه فیلم خوب پیدا کرده بود و داشتم
به اون فیلم تماشا میکردم وقتی فیلم تموم شد
از پله ها بالا رفتم و در اتاق رو باز کردم
حوصله عوض کردن لباس رو نداشتم
همون جوری روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم
( هیچ کدومشون مخصوصا مرینت به فکر مرینا
نیستن که چه جور میخواد بیاد تو خونه )
اینم از پارت 10 امید وارم خوشتون بیاد لایک و
کامنت یادتون نره
راستی ممکنه دیر پارت بدم و اگه شرط هم برسه
شاید سه چهار روز دیر تر پارت بدم
و کمیک سیندرلا رو پارت میدم چون عکس هست
فقط
شرط : ۵۰ تا لایک و ۵۰ تا کامنت
میدونم زیاد هست ولی چون دیر پارت قراره
بدم به خاطر همین زیاد کردم
بای 👋🏻