جذاب لعنتی p2
💖💌جذاب لعنتی 💖💌
🎊پارت دوم🎊
اون دازای بود . همون اسم جذاب همیشگیش
سال ها منتظر بودم ببینمش . با سلام کوچیکی مکالمه رو شروع کردم.
_ سلام
دازای: سلام نزوکو
با ذوق بهش گفتم
_ در حال اومدنی دیگه؟
دازای: نزوکو ببین...
نزاشتم حرفش تموم بشه و با ذوق بیشتری گفتم.
_ کادو چی خریدی؟
دازای: من نمیام ... دیگه علاقه ای بهت ندارم نزوکو
نمیدونی یک فردی وارد زندگیم شده انگار بهاری نو وزیده
برام نزوکو . بگم که هم اسم خودته
_ ترجیحش دادی ؟
دازای: منظورت چیه؟
_ اون دختر رو به من ترجیح دادی؟😢💔
دازای: من رو ببخش
پاهام سست شده بود و گوشی از دستم افتاد . خودم هم کنارش به زمین افتادم .
اشک هام مثل اب جاری روی گونه هام جاری می شدن
هق هق هام کل اتاق رو پر کرده بود
جولیکا اروم کنارم نشست و من رو نوازش کرد.
بدون میل خودم از خانه خارج شدم و توی کوچه ها پرسه می زدم .
ناگهان به یک دسته پسر بر خورد کردم .
پسر ها: به به . نگاه کنین یه دختر خوشگل اومده پیشمون .
خوفناک نگاهشون کردم که حس کردم فردی از پشت سرم داره بهم نزدیک میشه .
اون پسر ها جلوش سر خم کردن.
معلوم بود رئسشونه. اون پسر جلو اومد و کنار گوشم زمزمه کرد .
(( می خواستم بیام بگیرمت که دیدم خودت اومدی پیشم))
همون موقع بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن .
اون پسر: نزوکو خانم گریه نکن دلم می گیره . الان که پیشمی مال خود منی.
_ اسمت چیه؟
رئیس: ساوامورا
حس کردم بقییه پسر ها با نگاه تعجب رئیس رو می بینن که همون ساوامورا دستش رو روی بینیش گذاشت و من متوجه شدم قضییه ای رو از من پنهون می کنن.
ساوامورا: مایلی یکم خونه ما خوش بگذرونی؟
_ ردش بکنم چی میشه ؟
ساوامورا: بهتره بگم نمیتونی ردش بکنی نزوکو چان.
پسرا بگیریدش و بیاریدش خونه.
______________
کم بود اما پارت بعد هیجان بیشتری داره .🎊🎊
۲۰ کامنت و ۲۵ لایک .
من وقت ندارم و هر پارت شرط هاش بیشتر میشه .
تا کامل نشه خبری از پارت های بعد نیست۰🙂