منحرفان شریف

منحرفان شریف

توی این وبلاگ کلی رمان و عکس قشنگ براتون میذاریم.

سلوم سلوم😃

چون رمان ارباب و برده و همینطور گی بیشترین خواهان رو داشتن اومدم یه تک پارتی بنویسم ازش، تا میتونم طولانیش میکنم😄اگه بد بود ببخشید اولین رمانمه

شخصیت اصلی الکس یا همون«ا» هست

برو بخون😅

از زبون «ا»: 

داشتم تو کوچه تاریکی راه میرفتم که یهو چیزی جلوی دهنمو گرفت و بیهوش شدم... 

وقتی بیدار شدم دست و پاهام بسته بود، نمیدونم چخبره، شروع کردم داد زدن: هوی من کجام، کی منو اورده اینجا، چخبره؟؟؟ 

یهو یه مرد قد بلند، هیکل خوب و درشت، موهای قهوه ای تیره، چشمای نیمه خمار، با تیشرت مشکی به همراه دستکش و ماسک از در اومد تو، یکم که به خودم اومدم دیدم اتاق مثل یه زیر زمین یا یه خونه متروکه طور میمونه، استرس گرفتم

مرد نزدیک اومد و: 

به به جوجه برده جدیدم بالاخره پاشده😈

ا: هوی مرد تیکه تو کی هستی، من برا چی اینجام، تو منو اوردی اشغال؟ 

م: اوا جوجه، مراقب حرف زدن باش، انگار هنوز نمیدونی کی جلوته؟ 😕

ا: گم شو دستامو باز کن، وگرنه دمار از روزگارت در میارم روانی

مردک یهو لبخند ترسناکی زد و گفت: 

مسکه حالا حالا ها با تو کار داریم جوجه برده😈

بعد بند های که به دستم بسته بود و گرفت و شروع کرد به کشیدن من رو زمین، داشتم سابیده میشدم، خیلی درد داشت، کلی تکون خوردم تا منو ول کنه اما اون همچنان بدون اینکه حتی روشو برگردونه منو کشید تا دو تا اتاق اون ور تر، همه جا تقریبا تاریک بود و چند تا چراغ که یکی دوتاشون سو سو میزدن فضا رو روشن کرده بودن... 

به یه اتاق رسیدیم که نسبتا از اون یکی اتاقی که توش بیدار شده بودم بزرگ تر بود. 

داشتم داد و بیداد نیکردم و فحش بارش میکردم تا منو ول کنه ولی بعد از دیدن یه تخت عجیب که برای ارباب و برده ها و معمولا شکنجه استفاده میشد، خفه شدم

اون منو بلند کرد از زمین و یجورایی پرتم کرد رو اوت تخته، خیلی سریع تر از اونکه بفهمم دست و پاهام رو بست به تخت و الان دمر بودم و سرمو گذاشت رو جای مخصوصی که داشت

بعد شروع کرد به در اوردن لباساش، شرتشو که در اورد کیر بزرگش تکونی و خورد و گرفت تو دستش و یکم ماساژش داد، بعد ماسکشم در اورد، صورتش زخم های زیادی داشت

بعد اومد سراغ لباسای من ، بلیزم و تو تنم پاره کرد و شلوارمم کشید پایین، به شرتم که رسید مکثی کرد و: اوه چه بدنی، چقدر سکسی، شرتمم کشید پایین و باسنمو نوازش کرد، بعد کیر امو از سورخ تخت رد کرد

حالا هر دو لخت مادرزاد بودیم

چند بار ازش پرسیدم داری چه غلطی میکنی و هر بار گفت میخوایم یکم باهم حال کنیم

اومد و باسنمو تو دستای زمختش گرفت و ماساژ داد، داشتم لذت میبردم اما به روی خودم نیوردم تا نفهمه داره بهم خوش میگذره بعد یهو مکث کرد دست راستشو برد بالا خیلی محکم کوبید رو باسنم، 

داد زدم، بدون صبر یکی دیگه هم زد، همینجوری میزد، دستش خیلی سنگین بود

بعد از زدن حدودا ۳۰ تا که مطمئن بودم الان کونم قرمز قرمز بود

رف سراغ کیرم، با عشوه باهاش رفتار میکرد، داشتم تحریک میشدم

رفت یه دهن بند برداشت و دهنمو باهاش بست تا صدام خیلی بالا نره، نمیدونستم میخواد چیکار کنه

یهو اومد رو کمرم نشت، کیرشو با کونم تنظیم کرد و با یه حرکت کلشو کرد تو باسنم

داد و هوارم کل ساختمونو لرزوند

بدون حتی یکم صبر کردن شروع کرد به عقب جلو کردن کیرش، اه و ناله هام اتاق رو پر کرده بود، بعد که یکم جا باز کرد، سریع تر تکون میداد خودشو

بعد از یک ربع هردو ارضا شدیم

اومد دست و پاهامو باز کرد و منو برگردوند بعد دوباره بست

نشست رو سینم، خدایی خیلی سنگین بود

کیر گنده اشو کرد تو دهنم و مجبورم کرد براش ساک بزنم، حالا اون اه و ناله میکرد! بعد از این که ارضا شد،اومد و اروم کونشو کرد تو کیرم، خودشو بالا پایین میکرد و منم یه تکونایی میخوردم 

بعد از سومین ارضا شدن رفت و دو تا گیره اورد و زد نوک سینه هام، جیغ میکشیدم، بعد از نیم ساعت پر از درد گیره هارو برداشت من و باز کرد و من بیجونو پرت کرد رو زمین

قلاده ارو بهم بست، و شلاق و برداشت

بهم گفت ۲۰ ضربه خیلی محکم بهم میزنه

منم نمیتونستم تکون بخورم

تققق، ضربه اول رو پشتم و کونم فرود اومد، صدای عجیبی از گلوم بیرون اومد، نای جیغ زدن هم نداشتم

بهم گفت بشمارم وگرنه به اذای، هر کدوم که نشمارم دو ضربه اضافه میشه، 

بعد از دوازدهمین ضربه دیگه فقط عددارو جیغ میزدم

تموم که شد پلک هم نمیتونستم بزنم

سرمو تو دستاش گرفت و: انگار بهت خوش گذشته جنده من، نه؟ 

بعد دیگه چیزی یادم نمیاد، فقط بعدش که بیدار شدم لخت تو همون کوچه ای که منو دزدید بودم... 

 

 

 

خب گایز تموم شد😅

لایک و کامنت فراموش نشه، دفعه بعد احتمالا لز بذارم

به امید دیدار❤️‍🔥😃