بازیگر مورد علاقه ی من پارت ③و④

DONYA DONYA DONYA · 1403/04/04 10:18 · خواندن 2 دقیقه

ادامه

🔥
رمان ( بازیگر مورد علاقه من )』💜
#پارت3

پشت در اتاق و روبروی ما یه میز بود که پشتش یه دختر محجبه نشسته بود و اسم و فامیلا رو می نوشت و یه شماره می داد به هر نفر ... همه کارها کلیشه ای ... دویست سیصدنفر جلومون رفته بودن تو ... دویست سیصد نفرم پشت سرمون بودن ... 

هر کی یه چیزی دستش بود و داشت خودشو باد می زد ... 
در باز شد ... دختری که رفته بود تو با قیافه ای سرخ شده اومد بیرون ....

وا!!!! انگار مجبوره وقتی اینقدر خجالت می کشه بره تست بده ... فکر کن این بخواد بشه بازیگر و همبازی فلانی ... چه شود!!!! خودم میشم بیننده درجه یکش ... 
خنده ام گرفت ... منشیه پاشد رفت توی اتاق 

رو به طناز گفتم:  - قلبت تو دهنته؟! 
دستشو گذاشت رو سینه اش و گفت: 
- گمشو بابا ... هولم نکن ببینم این چهره ام سینمایی می شه یا نه ... 
- بابا اعتماد به نفس!!! 
منشیه اومد بیرون ... دستمو گذاشتم پشت کمر طناز و گفتم: 
- برو تو ... سوپر استار آینده!! 
طناز قدمی رفت جلو و گفت:
- برام دعا کن ... 
سری تکون دادم و طناز رفت به سمت در قهوه ای ... منشیه پرید جلو ... دستشوگرفت جلوی طناز! وا انگار می خواست جلو قاتلو بگیره ... با صدای تو دماغی وجیغ جیغوش گفت: 
- شرمنده ... واسه امروز دیگه کافیه! ساعت دو بعد از ظهره 
... عوامل می خوان برن استراحت کنن ... بقیه تستا باشه واسه فردا ...

صدای غرولند و همهمه بلند شد ... ولی کسی حرفی نزد و دسته دسته از سالن خارج شدند ...

آمپرم رفته بود روی هزار ... 


🔥
رمان ( بازیگر مورد علاقه من )』💜
#پارت4

طناز با لب و لوچه آویزون برگشت وگفت: 
- بریم ... دیگه بیخیال ... ببخشید توام علاف شدی صبح تا حالا ...
فردا دیگه مزاحم تو نمیشم خودم مییام ... 

طنازو زدم کنار و پریدم طرف منشیه که داشت وسایلشو از روی میز جمع می کرد: 

- هی خانوم ... 
صدام اینقدر بلند بود که یارو با وحشت سرشو آورد بالا و نگام کرد ... 
چند لحظه هیچی نگفت و سپس به حرف اومد: 
- با منی؟!

_نه با باباتم ... جز تو اینجا کی هست که من ببینمش و بتونم 
باهاش حرف بزنم... اونا که رفتن توی اتاق و درو هم بستن! 
همه کارشون شدی تو ... وسط حرفم پرید: 

_چی می گی خانوم؟! 
صدام تبدیل به فریاد شد: 

_مگه مردم علاف شمان؟! از ساعت هشت صبح تا حالا 
اینجاییم ... فکر کردی به همین راحتیاست ... یا همین الان در 
این خراب شده رو باز می کنی یا من می رم شکایت می کنم در موسسه کوفتیتون رو تخته می کنم شیرفهم شد؟ 
دختره با دهن باز خیره مونده بود رو من ... بیچاره سنگ کوب کرده بود ... دست 
خودم نبود اگه حس می کردم کسی قصد داره حقمو بخوره 
اینجوری آمپرم می چسبید... به خصوص که دیدم چه جوری با خنده و پارتی بازی یه سری رو خارج از صف فرستاد تو .... 
داد کشیدم:...... 

شرط پارت بعد 20 لایک و 20 کامنت