[دادسرایی متفاوت]
³*PART
تا اينكه براى بار ششم هم ارضا شدم و بى حال رو تخت افتادم لوكا پايين پام افتاده بود فک كنم اونم ديگه توان نداشت با صداى زيپ شلوارش به خودم اومدم داشت لباس هاشو ميپوشيد
مرینت: کجاا
لوكا : سر خونه آقا شجاع خونمون ديگه
مرينت : چرا لوكا نگاه كن به ساعت ، باصداى لوكا به ساعت نگاهى انداختم ساعت 4:30 بود و مامانم ساعت 5 ميومد خونه، مامان من پرستاره و هر روز تا 5 غروب بيمارستانه پدر هم ندارم چند سال پيش تصادف كرده بود
لوكا: خداحافظ
مرينت: صبر كن بابا الان من چجورى راه برم من داره كوصم مى سوزه
لوكا : پاشو بريم حموم
مرينت: واى بر من اگه بخوام با تو بيام حموم
لوکا: ای بابا
مرينت: نه تو برو منم بعد رفتنت مى رم
لوكا: باش من رفتم ،،
بعد رفتن لوكا رفتم حموم و يه كوچولو با آب گرم زير دلمو ماساژ دادم و اومدم خيلى درد بدى داشتم
( كام بک به زمان حال)
با مرور كردن زمان گذشته حالم بد شد و با ديدن ساعت بلند شدم و لباس پوشيدم و با بنز مشكيم به سمت دادگاه راه افتادم وقتى رسيدم بعد از سالن وارد اتاق شدم(تق تق) با صدايى مخملى گوشم نوازش داده شد
آدرين: بفرماين داخل.
وارد اتاق شدم لوكا هم 5 اومده بود نشستم روى صندلى و شروع كرد
آدرين : آقاى لوكا شما به جرم تجاوز به زندان ميرويد و مهريه ى خانم دوپن چنگ را كامل پرداخت ميكنيد
لوكا: بله من هيچ حرفى ندارم
ادرين: حكم طلاق صادر ميشود
مرينت تو دلش : آخ جون يعنى تموم شد، وقتى از اتاق اومدم بيرون زنگ زدم به آليا و...
End:)
خب خوشگلا این پارتم تموم شد
برای پارت بعد
24 لایک
24 کامنت
دوستون دارم
بوج بهتون
بای باییییی