دیدار دوباره پارت ۵

اناهیتا اناهیتا اناهیتا · 1403/03/27 01:17 · خواندن 2 دقیقه

بپر ادامه 

«سلام الیا جولیکا و رز راستش مرینت دو هفته دیگه از شما جدا میشه وقتی مرینت کوچیک بود حدود ۳ سالش بود پدر و مادرم از هم جدا شدن بابام شرط گذاشت که مرینت تا ۱۵ سالگیش میتونه پیشتون بمونه ولی تولد ۱۶ سالگی مرینت میاد اونو میبره پیش خودش و مرینت تا ۱۸سالگیش حق دیدن ما رو نداره میخوام اگه میشه تو این دو هفته زیاد باهاش وقت بگذرونید» 
جولیکا. یعنی... 
الیا. اره درسته
رز. بچها الان زانوی غم بغل گرفتن دردی رو درمان نمیکنه 
جولیکا. راست میگه 
الیا. اوهوم
مرینت: امروز از خواب بلند شدم جمعه بهترین روز زندگی منه رفتم پایین دیدم الیا با یدونه ساک تقریبا بزرگ جلو دره وات این چرا نقل مکان کرده اینجا؟ رفتم طرف الیا و پرسیدم
مرینت. الیا اینجا چیکار میکنی؟ 
الیا. با مامانم قهر کردم 
مرینت. چرا؟ 
الیا. بعدا بهت میگم 
مرینت. باشه 
الیا. خاله ناهار چی دارین
مرینت. ناهار؟ 
الیا. بله تنبل خانوم ناهار 
مرینت. مگه ساعت چنده؟ 
الیا. یکو چهل دقیقه 
مرینت. چیییییییی 
الیا. چته گوشم کر شد
مرینت. انگار چی شده
الیا. چی شده؟ واقعا که 
مرینت. بیا برام توضیح بده چرا با مامانت قهر کردی 
الیا. باشه اینو بگیر 
لوکا. سلام خانوم کوچولو 
الیا. چه خبرا بابا بزرگ 
لوکا. خوبم اون خانوم خوشگله رو نیاوردی 
الیا. خانوم خوشگله خواب بود 
لوکا. خب دیگه بزار وسایلتو ببرم اتاق مرینت 
الیا. باشه 
مرینت. کجا الیا خانوم شما جایی نمیری لوکا خودش میبره 
لوکا. نه بابا اصن به من چه 
الیا. مرینت وسایل منه ها
مرینت. تو از کی طرفدار لوکا شدی 
الیا. مرینتو ولش کن بریم 
لوکا. بریم
مرینت: لوکا و الیا رفتن الیا واقعا زندگی سختی داشته مامان الیا با یه پسره وارد رابطه شد اما بعد از مدتی پسره مامان الیا رو حامله میکنه و میره و دیگه پیداش نمیشه مامان الیا هم دلش میسوزه و الیا رو نگه میداره و بعد با یه مرد دیگه ازدواج میکنه و ماریا رو بدنیا میاره و الیا و ماریا خواهر ناتنی همن الیا اومد منم بلند شدم و به الیا گفتم 
مرینت. بریم تو حیاط یا اتاق؟ 
الیا. بریم اتاق 
مرینت. بریم 
الیا. خب راستش...

.

۱❤ ۵💬