برادر ناتنی🤍 part 2

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1402/12/13 22:11 · خواندن 1 دقیقه

ادامههههه

 

مرینت: دستش را روی باسنم  گذاشت سری تر از بغلش اومدم پایین رفتم دوباره سر جام نشستم آدرین هم رو به روی من نشست و به من زل زد نمی دونم اون امروز چش شده بود ؟؟؟ 

آدرین: مرینت سری از بغلم اومد بیرون روی کاناپه نشست و منم روبه رویش نشستم و بهش زل زدم مرینت یک نیم تنه صورتی با یک شلوارک صورتی پوشیده بود و اون رون های سفیدش معلوم میشد .....

مرینت: من یک نیم تنه صورتی و یک شلوارک کوتاه صورتی پوشیده بودم باید این ها را عوض کنم آره!!! 

مرینت: میخواستم برم اتاقم که مامان گفت ....

املی: بچه ها ( مرینت و آدرین) ما برای مدت چند ماه میریم خارج از کشور شما با خدمتکار ها و نگهبان ها توی خونه میمونید ..‌‌

آدرین: توی ذهن خود ...‌ 

خوبه این طوری راحت به مرینت نزدیک میشم 😈😈

مرینت: توی ذهن خود ....

این طوری خوبه میتونم با الکس وقت بگذرونم ❤️❤️

راوی💓

مرینت از روی کاناپه بلند شد و رفت اتاق خود که لباس های خود را عوض کند که یهو در باز شد و .....‌

 

این پارت تمام شد 

شرط 30 کامنت و 20 لایک