『』RED ROSE『』
¹⁸..PART
مرینت: بعد از رفتن آدرین تصمیم گرفتم خونه رو مرتب کنم چون تو ی این چند روز رسما خونه رو به گند کشیده بودیم... اول تصمیم گرفتم حیاطو جمع کنم و استخر و جکوزی رو هم به حالت سابقشون برگردونم. بعد از مرتب کردن حیاط وقتی یه نگاهی به اتاق خوابمون انداختم دلم خواست یکم تغییرش بدم...
تصمیم گرفتم از اینترنت چندین مدل پارچه سفارش بدم و بعد از رسیدن پارچه ها نشستم به خیاطی کردن و برای تخت یه چندین ست دوختم و یکیش رو ام روی تخت انداختم.
بعد از تموم شدن کارام بدو بدو سمت حموم رفتم و حسابی دوش گرفتم. از حموم اومدم بیرون و مشغول خشک کردن خودم شدم بعد از اینکه تقریبا موهامو خشک کردم و خواستم لباس بپوشم یادم افتاد ک من اصلا لباسی برای بیرون ندارممممم به غیر از اون ی دست لباس کهنه ی خودم... رو تخت نشسته بودم و داشتم فکر میکردم حالا چیکار کنم ک یهو زنگ خونه زده شد. با حوله بدو بدو پایین رفتم و در خونه رو باز کردم و آدرینو دیدم.
آدرین: سلام توله خوشمزه ی مننن
مرینت: سلام آدرین...
آدرین: خوبی توله؟ چرا قیافت اینجوریه؟
مرینت: آدرین... راستش من هیچ لباس قشنگی ندارم ک بخوام برای امشب بپوشم...
آدرین: خندیدم و گفتم نگران این بودی توله؟؟ خب پس ببین برات چیا خریدممم
مرینت: به بگ هایی ک دستش بود نگاه کردم و ذوق زده شدم اونا رو بهم داد و وقتی بازشون کردم کلی لباس راحتی و رسمی و کلی لاک و لوازم آرایش های مختلفی برام گرفته بود... از خوشحالی پریدم بغلش و کلی بوسش کردم. بعد از اینکه ازش جدا شدم بهش گفتم خب موسیو لطفا اینجا منتظر باشین تا من سریع حاضر بشم و بیام(؛
آدرین: البته مادام راحت باشین...
مرینت: خنده ی نخدی ای کردم و ازش تشکر کردم و بدو بدو به طبقه ی بالا رفتم.
بعد از اینکه بین کلی لباس قشنگ بلخره تونستم یکیشو انتخاب کنم پوشیدمش اما نمیتونستم زیپ لباسمو ببندم آدرینو صدا کردم و تا بیاد کمکم کنه
آدرین: چی شده توله؟
مرینت: امممم... نمیتونم زیپ لباسمو ببیندم... میشه کمکم کنی؟(:
آدرین: لبخند شیطونی زدم و آروم سمتش رفتم دستمو از پایین تا بالای خط کمرش کشیدم ک نفس عمیقی کشید... دوتا دستامو از کنار های لباسش داخل بردم و سینه هاشو گرفتم و فشارشون دادم. مرینت آهی کشید و گفت
مرینت: آدریننن الان نه دیگه دیرمون میشه(:
آدرین: ولی من چطوری از این تن بگذرم توله؟
مرینت: آدریننن((:
آدرین: قول میدی شب از خجالتم در بیای توله؟
مرینت: اممممم... قول میدم پسر کوچولوم(:
آدرین: باشه پس ، زیپ لباسشو بستم و از اتاق بیرون رفتم
مرینت: بعد از رفتن آدرین مشغول آرایش کردن شدم و بعد از شونه کردن موهای لختم و کمی حالت دادن بهشون کمی عطر به خودم زدم و از اتاق بیرون رفتم.
وقتی رفتم پایین آدرین تو حال نبود برای همین در رو باز کردم و دیدم به ماشین تکیه داده و داره سیگار میکشه. با عشوه سمتش رفتم داشت خیره نگاهم میکرد ک سیگارو از دستش گرفتم و یه کام ازش گرفتم و گفتم: موسیو من حاضرم(:
آدرین: توله تو...تو دیگه بیش از حد سکسی شدییی من چطوری تا نصف شب طاقت بیارمممم
مرینت: بیا بریم پسر کوچولووووو
آدرین: بفرمایین مادام و در ماشین رو براش باز کردم و بعد هم خودم سوار شدم و به سمت رستوران رفتیم. وقتی رسیدیم به رستوران در رو برای مرینت باز کردم و دستشو گرفتم و باهم به سمت سالن رستوران رفتیم.
وقتی به میز رسیدیم صندلی رو براش عقب کشیدم و بهش اشاره کردم ک بشینه. وقتی من هم نشستم برامون شامپاین آوردن و بعد به مرینت اشاره کردم تا غذا سفارش بده.
مرینت: اینجا خیلی قشنگه پسر کوچولوممم(:
آدرین: به قشنگیه تو ک نیست توله(: دستشو گرفتم و بوسیدم. که چراغا کم شد و آهنگ ملایمی پخش شد همونطوری ک برنامه ریزی کرده بودم هیچ کس به غیر از ما تو سالن رستوران نبود...
...END
خب قشنگام این پارتم تموم شد(: بلخره داریم به جاهای خوب رمان میرسیم... امیدوارم این مارت رو دوست داشته باشین((:
برای پارت بعد
40 لایک
70 کامنت
دوستون دارم
بوج بهتون
بای باییییییییی(((: