دیدار دوباره پارت سوم
بپر ادامه
الیا. براش از اون جاکلیدی خرگوشی ها خریدم
مرینت. کی بهش دادی؟
الیا. اون موقه که گفتم دفترم رو جا گذاشتم خواستم رز هم باشه بعد بگم
مرینت. واو چه کار خوبی
رز. بچها یادتون نره فردا امتحان داریم
مرینت. لعنت به امتحان
الیا. بیخیالش بچه ها بیاین فکر کنیم چی برا مرینت بخریم
مرینت. اره چون من از وسایل دست ساز و قدیمی خوشم نمیاد
سر این حرفم همه زدن زیر خنده و بعد زنگ خورد و رفتیم تو کلاس بعد از تموم شدن مدرسه رفتم خونه و دیدم لوکا زل زده به تقویم سریع پریدم بغلش و گونشو بوس کردم لوکا که شوکه شده بود گفت
لوکا. خبریه
مرینت. نه چه خبری راستی دوهفته دیگه تولدمه ها
لوکا. پس بگو کادو میخوای
مرینت. بله
لوکا. از دست تو باشه بابا
(دو هفته بعد)
مرینت: خیلی خوش حال بودم امروز تولدمه اینا رو ول کنی رز هم میاد کم مونده از خوشحالی پس بیوفتم من یه کراپ سفید با دامن صورتی که تا بالای زانو بود پوشیدم یه جوراب بلند سبز و دمپایی های صورتی (میشه بیخیال این لباسه بشی؟) من این لباسه رو خیلی دوس داشتم و همیشه میپوشیدمش لوکا داشت ریسه و جینگیل بینگیل های تولدمو وصل میکرد لوکا هم یه پیرهن زرد و شلوار ابی با دمپایی های زرد پوشیده بود مامانم هم داشت شام درست میکرد یه نگاهی به مامانم انداختم مامانم با یه پیرهن ابی و شلوار ابی و دمپایی های ابی پوشیده بود مامانم علاقه ی شدیدی به رنگ آبی داشت رفتم از پشت بغلش کردم مامانم لبخند تلخی زد تاحالا ندیدم مامان اینجوری لبخند بزنه پرسیدم
مرینت. مامان خوبی
سابین. اره عزیزم خوبم فقط خیلی زود بزرگ شدی دو سال دیگه میری دانشگاه بعد ازدواج میکنی بعد بچه دار میشی و بعدش...
مرینت. مامان داری گریه میکنی؟
قبل از اینکه مامان بخواد جواب بده در به صدا دراومد به سمت در حیاط رفتم و درو باز کردم الیا با ماریا جلوی در بود الیا یه کراپ سفید با شلوار صورتی و کفش های صورتی پوشیده بود ماریا هم یه سارافون که بالا تنش زرد بود و یه روبان سبز داشت و پایین تنش ابی بود و ساق زرد با کفش زرد پوشیده بود راه رو باز کردم و الیا و ماریا وارد شدن وقتی به در خونه رسیدیم در حیاط رو زدن رفتم درو باز کردم و جولیکا پرید تو بغلم و گفت
جولیکا. تولدت مبارک
مرینت. ممنون
جولیکا یه تل بنفش با کراپ بنفش و دامن بالای زانو بنفش و جوراب بلند بنفش و کفش های بنفش که خیلی قشنگ بود اکثر اطرافیان من بیشتر تیپ بنفش میزنن دلیلشم نمیدونم با جولیکا وارد خونه شدیم ماریا لوکا رو بغل کرده بود و لوکا هم داشت با الیا حرف میزد رفتم جلو تر دیدم داره به الیا توضیح میده چجوری جینگیل بینگیلا رو وصل کنه الیا هم سرشو به نشونه تایید تکون میداد با جولیکا مشغول صحبت شدیم پنج دیقه بعد دوباره در به صدا دراومد رفتم درو باز کردم رز بود با شوق و ذوق بهش سلام کردم اونم جواب سلاممو داد
مرینت. بیا تو خوش اومدی
رز. ممنون لایلا بیا
مرینت. لایلا؟
رز. اخ یادم رفت ببخشید لایلا خواهر کوچیک ترمه مامان بابام خونه نبودن اوردمش اشکالی نداره
مرینت. نه چه اشکالی خیلی خوش اومدی لایلا بیا داخل
رز. ممنون لایلا.. بیا.. بریم.. داخل
مرینت. رز چرا با دست بهش گفتی
رز. لایلا نمیتونه بشنوه باید باید با زبون اشاره باهاش صحبت کنم
مرینت. وای چقدر بد
واقعا خیلی بد بود خیلی دلم سوخت به رز نگاه کردم
.
.
۳❤