دلبر فسقلی ارباب❤️ part 3

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1402/12/10 09:17 · خواندن 2 دقیقه

سلام بعد قرن ها آمدم چیه چرا داری منو نگاه میکنی ؟؟؟

بپر ادامه ❤️😉

 

آهورا : مهتاب منو پرتم کرد روی تخت و شروع کرد به بوسیدن لبام نمی دونم چرا ولی داره از این دختر حالم به هم میخوره منم مجبوری همراهیش میکردم که لباس های منم در آورد و از خودشم امین طوری داشت خودشو به من می‌میمالوند که حولش دادم از رو تخت افتاد پایین ....

آفتاب: یهو آهورا منو از روی تخت انداخت پایین که دادم  رفت هوا گفتم چی کار میکنی ؟؟؟ 

آهورا: گور تو گم کن دختری هرزه ...

مهتاب: نمی دونم آهورا چش شده ولی من کوتاه نیامدم دوباره رفتم تن برهنه ام را توی بغلش جا دادم گفتم..

مهتاب: آخه عشقم تو چت شده میدونی که چقدر دوست دارم دوباره رفتم سمت گردنش گردنش را همین طوری مک میزدم ...

آهورا: دختری احمق دوباره آمد روی پام نشست گردنمون همین طوری مک میزد منم دیگه تحمل نکردم روی تخت پرتش کردم ....

و تا این که بخواد چیزی بگه اول لبامو روی لباش گذاشتم بعد یهو واردش شدم اونم که دردش گرفته بود لبمو گاز گرفت ....

صبح☀️

آهورا: از خواب بیدار شدم دیدم که مهتاب توی بغل من است از روی تخت بلند شدم و لباس اایم رو پوشیدم از کلبه زدم بیرون رفتم خونه که همه گی خواب بودند منم بخاطر دیشب درست حسابی نخوابیده بودم رفتم اتاقم و خوابیدم .....

آهورا: از قصر زدم بیرون رفتم توی جنگل همین طوری میگشتم که چشمم به اون دختر بچه آهو خورد آروم آروم رفتم جلوه که منو دید و ترسید میخواست که در بره منم محکم بغلش کردم دم گوشش گفتم میخواستی فرار کنی؟؟

آهو: ن...نه آ..آقا این طوری نیست همین طور که در بغلم بود بردمش توی کلبه ...

نکته: ( اون کلبه کلبه دیشب نیست ای آهورا خان هزارتا کلبه داره) 

خوب پایان نکته 😁🤭

روی تخت نشودمش گفتم تو همین جا بمون من از کشو برات یک چیزی میارم ....

 

تمام شد 

به نظر شما از کِشو چی میاره ؟؟؟؟ 

پارت بعدی 20لایک و 25 کامنت 

👋❤️👋❤️👋❤️