⛓️ برده لجباز ⛓️ part²

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/03/12 17:08 · خواندن 4 دقیقه

سلام بلاخره از گشادی اومدم بیرون پارت دوم را آوردم ادامه 

 

 

مرینت: دست ملین رفت سمت دکمه های لباسم هم دکمه های لباسمو باز میکرد هم گردنمو مک میزد بعد میخواست که لباسمو از نتم در بیار هولش دادم اونم تعادلشو از دست داد افتاد زمین چون مست بود اصلا هیچ دردی را حس نکرد میخواست دوباره بیاد سمتم این بار گلدونو شکوندم رو سرش خودمم فرار کردم ...

 

لباس مرینت👆

ملین: خدمو به زور رسوندم روی کاناپه زنگ زدن به جان که بیاد اتاقم اونم بعد ده دقیقه اومد ..

جان: چی شده خانوم حالتون خوبه 

ملین : آره آره خوبم منو ببر خونه مرینت 

جان: باشه پاشین 

ملین: بعد کلی بدبختی خدمو رسوندم به ماشین جان حرکت کرد سمت خونه مرینت این دختر دیگه مال من بود ....

مرینت: در خونه رو آروم باز کردم رفتم توی خونه بابای عوضیم هم خواب بود آروم رفتم توی اتاقم لباسمو با یه تاپ شلوارک عوض کردم روی تختم نشستم توی آینه به خودم نگاه کردم رنگم کلا پریده بود گردنم که کبود شده بود امشب پول هم که نگرفته بودم نمی دونستم جواب بابام رو چی بدم توی افکارم بودم که در با صدای بدی باز شد بابام بود سری از روی تخت اومدم پایین که پرسید ....

 

بابا: پولو بده من 

مرینت: کدوم پولو 

بابا: پولی که هر شب از بار میگیری رو

مرینت : من امشب از بار پول نگرفتم 

بابا: یعنی چی که پول نگرفتی ت میخوای منو دیوانه کنی 

راوی🔥

 بابای مرینت یه سیلی خیلی محکم زد توی صورت مری مرینت هم افتاد زمین از لبش داشت خون میومد بعد کمر بدشو در آورد شروع کرد به کتک زدن مرینت 

.......

ملین: آره جان خونش همین جاست در بزن 

دینگگگگگ دینگگگگگگگ 

جان: باز نمی کنه 

ملین: بشکنش 

جان: باشه 

ملین : جان دور شکوند رفتیم توی خونه یه خونه کوچیک بود ولی از یه اتاقی صدای گریه میومد به جان گفتم تو همین جا بمون من برم بیبینم وقتی که رفتم درو باز کردم دیدم که بابای مرینت مرینت را کتک میزنه اونم با کمر بند رفتم سمتش هولش دادم که پرت شد اون ور داد زدم 

ملین: این جا چخبره تو به چه جرعتی مری را کتک میزنی ییی

مرینت: من که ماتم برده بود ملین این جا چی کار می‌کرد اومد سمتم ترسیده نگاش کردم دستمو گرفت بلندم کرد یکیرو به اسم جان صدا زد اون اومد توی اتاق بابامو از اتاق برد بیرون بعد ملین منو نشوند روی تخت اول خون لبامو با انگشتش پاک کرد بعد دستشو گذاشت روی صورتم گفت 

ملین: حالت خوبه ؟؟ 

مرینت: آ....آره .....آره خوبم 

ملین: بیا بریم پایین 

از زبون مرینت 

رفتیم پایین بابام روی کاناپه نشسته بود که ملین گفت چرا داشتی مرینتو  کتک میزدی 

بابا: امشب پول نیاورده بود 

ملین: باید حتما کتک میزدیش 

ملین: مرینت را به من بفروش 

مرینت: با حرف میلن خشکم زد نه نه بابام همچین کاری نمی کنه منو به اون نمی فروشه 

بابا: باشه ولی شرط دارم 

ملین: چی؟ 

بابا: من کلی پول ، ماشین ، خونه ، خدمت کار میخوام 

ملین: همشو بهت میدم 

بابا: باشه پس مرینت مال تو 

مرینت: نه بابا بابا ترو خدا نزارین منو ببرن منو نفروشید 

ملین: بیا بریم عزیزم تو الان مال منی 

مرینت: توی یه ماشین بزرگ سیاه نشسته بودیم نمی دونستم که کجا قراره بریم یه دست ملین روی رون پام بود یه دست دیگه شم دور کمرم آروم توی گوشم گفت ....

ملین: خوب فرار کردی 

مرینت: ......

ملین: ولی فرار کردن از دست ملین آگرست آنقدر راحت نیست خانوم کوچولو 

مرینت: بعد حرفش شونمو یه گاز کوچیک گرفت 

 

10 دقیقه بعد 

ملین: بیا پایین عزیزم 

مرینت: ماشین جلوی یه عمارت بزرگ وایستاد که خیلی خوشکل بود اون ور  عمارت پر از گل های قشنگ بود پر از حیوانات خونه گی  گربه ، خرگوش ، و سگ های کوچولو 

از ماشین پیاده شدیم داخل خونه رفتیم که صدای یه پسر اومد به به عمه جونم هر شب پسر میاوردی امشب چرا دختر آوردی اینو واس من آوردی ؟؟؟؟ 

 

بیب بیب

تمام شد 

پارت بعدی رمان آدرینتی میشه 💦💦🥵🥵❤️‍🔥❤️‍🔥🔥🔥

شرط پارت بعدی 

15 لایک 

25 کامنت 

باییییی