صیغه اجباری 🍷🤍 ❷:𝖕𝖆𝖗𝖙
قرار بود دیشب بدم مشکلی برام پیش اومد نتونستم معذرت 💌
░░░░░░░░░░░░░░░░☯░░░░░░░░░░░░░░░
چون جای دیگه ای هستم کم دادم ولی شرط رو کم کردم
شرط ۲۵ لایک و ۳۰ کامنت
امیدوارم مثل پارت اول حمایت شه 💥💥
░░░░░░░░░░░░░░░░☯░░░░░░░░░░░░░░░
گابریل: خب دخترم نظرت چیه
نگاهی به پسرش انداختم خوشتیپ و خوش پوش
با تعجب و حالت سوالی نگام میکرد
مطمئن شدم خودش ازم خوشش اومده اونکه بچه نیست که مجبورش کرده باشن
_ من به تصمیم پدرم احترام میزارم
پدرم محتاط از روی مبل بلند شد
_ پس مبارکه
با اعتماد به نفس رو به اقای گابریل اگرست
ایستاد و لب زد
تام: پس ۲ هفته دیگه صیغه خونده میشه...
به طرز غیر قابل پیشبینی پسرش بلند شد نگاهی به من انداخت و مجدداً نگاهشو سمت پدرم دوخت
ادرین: من میخوام صیغه همین فردا خونده بشه
با چشمای گرد شده نگاهمو بهش دوختم منتظر مخالفت پدرم بودم
تام : خیلی خب مشکلی نیست
دستشو روی شونم گذاشت و ادامه داد: بلاخره که این صیغه باید خونده بشه و عروس و داماد رسماً محرم بشن
( نمیدونم خارج هم محرم نامحرم دارن یا ن😅)
دست پدرمو از روی شونه عقب زدم
_ معذرت میخوام
با سرعت از پذیرایی درو شدم و وارد اتاقم شدم
کنار تخت نشستم و زانو هامو بغل کردم
(«۳ دقیقه بعد»)
صدای باز و بسته شدن در اومد و گذاشته شدن ی لیوان قهوه روی میز
_ برای چی اومدی اینجا تو که پدرمو راضی نکردی که به این صیغه ی نحس تن ندم
_ چرا خودت راضیش نکردی
با تعجب سرمو بالا گرفتم ادرین بود..
1761 کاراکتر ❤️
تا پارت بعد بای 🤍🤍