پسر عمو 💞 p³

🦋 ƧΛПΛ 🦋 · 14:28 1403/02/08

سلام ادامه 

 

 

مرینت: فلیکس داشت بهم تجاوز میکرد نه من نباید بزارم این کارو کنه منم خیلی کوشش میکردم که از روم بلندش کنم ولی خیلی زورش زیاد بود چشمم به یک گلدون افتاد گلدونو توی سرش شکوندم که یک از تخت افتاد پایین 

فلیکس: داشتم کارمو انجام می‌دادم که یک چیز خیلی سفت خورد به سرم افتادم از تخت پایین سرم خونی بود 

مرینت: سری لباسامو پوشیدم از اتاق زدم بیرون همین طوری میدویدم که فلیکس از مو هام گرفت 

فلیکس: کجا جوجه هنوز کارم با تو تمام نشده 

مرینت: ولم کن عوضیییییییی  

 

راوی: 

مرینت یک لگد حواله شکم فلیکس میکنه فلیکس دوباره روی زمین میفته مرینت از خونه میره بیرون وقتی که به خونه میرسه ...

 

بابای مری: چی شده دخترم چرا رنگت پریده 

زن عموش: دخترم حالت خوبه فلیکس جکاست 

مرینت : میخواستم حرف بزنم بگم که این بلا رو فلیکس سرم آورده ولی گریه و هق هقم نمی زاشت منم تا اسم فلیکس را روی زبونموآوردم که خودش پیدا شد داد زد 

فلیکس: مرینتتتتت مرینت حالت خوبه تو که چیزت نشده حالت خوبه دیگه 

مرینت: فلیکس چی میگفت مگه این نمی خواست به من تجاوز کنه پس چرا داره نقش بازی میکنه توی افکارم بودم که دیدم فلیکس میاد جلو که منو بغل کنه منم سری رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم دیگه از فلیکس خیلی میتر سیدم خیلی توی فکر بودم که گوشیم زنگید ...

مری: الوو 

الیا: سلام مری خوبی 

مری: سلام ممنون تو خوبی 

الیا : آره خوبم چرا صدات گرفته است چیزی شده ؟؟ 

مری: نه نه چیزی نشده کاری داشتی 

آلیا: آره در باره دوست پسرم که برات گفته بودم اون یک پارتی گرفته گفتم توهم بیا ی هم با اون آشنا میشی هم حال و هوات عوض میشه 

مرینت: نه ممنون من نمی تونم بیام تو برو. خوشبگزره 

الیا: عه چرا بهونه میاری بیا دیگه همه دخترای کلاس هستند بیا لطفا واس خاطر من 

مرینت: باشه میام ساعت چند 

آلیا: ساعت 7 میام دنبالت 

مری باشه فعلا 

آلیا: خدا نگهدار 

مرینت: ساعتو نگاه کردم 5 بود منم تا ساعت 7 خوابیدم 

 

 

ساعت 7 👇

مرینت: از روی تخت پاشدم رفتم حموم اومدم که لباس بپوشم خب خب چی بپوشم آهان فهمیدم لباسامو پوشیدم موهامو هم درست کردم آرایش هم کردم رفتم پایین آلیا اومده بود سلام کردم با هم رفتیم وقتی که چشمم به فلیکس خورد عصبی بود ولی به درک واسم مهم نی 

 

 

لباس مری 👆

 

آلیا: تاکسی گرفت آدرس را داد به راننده  راننده هم بعد یه ربع دم در یک خونه شیک و بزرگ وایستاد کرایه را دادم پیاده شدیم می‌خواستیم بریم که یک پسر اومد آلیا گفت 

الیا: مرینت این دوست پسرم نینو هست نینو اینم مرینت هست همونی که در بهرش گفته بودم 

مرینت: خوش بختم 

نینو : منم همین طور 

نینو : ( توی زهنش) آه لعنتی چقد خوشکله چقد اندام خوبی هم داره قراره کلی بهم حال بده از این دختره آلیا خیلی بهتره منم آلیا رو واس سکسی بودنش میخوام ولی این یکی خیلی سیکسی تره 🤤🤤

مرینت: نمی دونم چرا نینو داشت خیلی هیز نگام میکرد حتا خود آلیا متوجه شده بود 

آلیا: نینو داشت به مرینت هیز هیز نگاه میکرد منم دستشو گرفتم باهم وارد پارتی شدیم 

مرینت: توی پارتی همه پسر و دختر ها داشتن حال میکردن یک عده شون داشتن میرقصدین و یکی دیگه شون داشتن مشروب میخوردن این ور ما دو تا پسر دختر داشتن از هم لب میگرفتن وای این دیگه چجور پارتی بود 

داشتم دور ورو نگاه میکردم که حس کردم دست یکی رو با. سنم هست نگاه کردم دیدم که اون نینو ست یک فشار کوچیکی داد و گفت امشب خیلی با هات حال میکنم خانم کوچولو منم که از ترس خوشکم  زد 

 

 

تمام شد 

شرط پارت بعد 

50 کامنت 30 لایک 

👋💞👋💞👋👋💞💞👋