خواهر و برادر منحرف p5
سلام سلام دوستان 🤚🥲
اميد وارم حالتون خوب باشه بيا ادامه بخون قراره بتركونيم😂🦋
ادرين: كة گفتن رفته خارج از پاریس
گابریل:کجا رفته
ادرین:ایران
گابریل:ناتالی چمدون منو امیلی رو ببند
ناتالی :چشم قربان
مرینت داشت وسط خانه ها قدم میزد از شدت سرما روی زمین افتاد یک پیرزن اونو به خونه خودش برد
پیرزن: عزیزم ، دخترم
مرینت چشاش باز و بسته میشد
مرینت: کجام اینجا کجاست
پیرزن : نگران نباش من پیشتم چی شده
مرینت: داشتم بایه پسری چت می کردم..................
پیرزن : اشکالی نداره دخترم همه چی درست میشه
پدر و مادر مرینت رفتن ایران و ادرین دنبال مرینت میگشت مرینت از خونه پیرزنه رفت بیرون و ادرین رو دید
مرینت: ادرین ادرین
ادرین"بلاخره پیدات کردم
مری:کجا بودی
ادرین:دنبالت
ادرین اونو برد خونه و بهش الکل داد تا بخوره مرینت مست شده بود ادرین مرینت رو پرت کردن توی تخت شروع به بوسیدن لباش میکنه ............................
خوب این بود جای حساس تموم شد از این پارت میخوام پارت های بعد طولانی بدم ولی لایک و کامنت ها خیلی کمه از این ببعد لایک و کامنت ها بیشتر که باشه رمان هم طولانی تر میشه
شرط :۳۰ لایک
۱۰ کامنت