💜 به طرز عاشقانه ای ازت متنفرم💜 13:🄿🄰🅁🅃
پارت جدید اوردم 😉🦋 فقط یکم بیش از حد کمه 🤓😎 کلکی در کار نیست امشب قراره برم مسافرت برام دعا کنید 😍❤️😂
مشاهده میکنی واقعا کمه 😐😭😅
واقعا ببخشید 😔💔
فکر کنم ۱۵۰۰ کاراکتری باشه.؟
_ شناختمت خانم دوپن چنگ...
_ اونوقت چطوری شناختی..؟
دستی به موهای بلوندش کشید
_ اینش مهم نیست مهم اینکه تو اینجا چیکار میکنی..؟
سرمو با حالت قهر برگردوندم و چشمامو بستم
_ همه ی کسایی که دعوت شدن اومدن توقع داری من نیام ..؟
_ تو با بقیه فرق داری
با تعجب بهش نگاه کردم اخم روی صورتم نشست صدامو بالا بردم
_ این مثلا حرف احساسی بود...¹.؟ ...فرقی که باعث بشه من توی خونه حبس بشم چه فایده
ابرو هامو بالا بردم با حالتی مخلوط عصبانیت و سوالی لب زدم
_ من زنتم یا زندانیت..؟
با عصبانیت بازومو گرفت و بلندم کرد منو به طرف خروجی تراس میکشوند و زیر لب حرف میزد
_ هنوز نفهمیدی عین ی فراری هستی که افتاده و باید به زندان برگرده..؟
_ بیشتر برات شبیه شکارم نه فراری شکاری که نیمه جون فرار کرد
محکم بازومو از چنگش بیرون کشیدم و چند قدمی عقب رفتم و با صدای بلندی ادامه دادم :
_ نه من به تو علاقه دارم نه تو به به علاقه داری.. این حس غیرت هم که داری بخاطر اینکه اسمم تو شناسنامت هست و خانواده هامون مارو زوج میدونن
صورتشو نزدیک صورتم کرد و با لحن تهدید آمیزی لب زد
_ همونطور که گفتی هم زنمی هم زندانیم چون اسمت داخل شناسنامم هست ... برام مهم نیست بقیه مارو زوج میدونن یا فرد
مچ دستمو گرفت و به زور منو دنبال خودش کشوند
داستان ادامه دارد...
اگه دقت کرده باشین وسط حرفاشون سه نقطه میزارم...
یعنی مکث میکنه میکنه و دوباره میگه
با مکث خونده بشه. (لطفاً)
1687 کاراکتر...
شرطی در کار نیست 🙃❤️
لایک ها از 30 پایین تر و کامنت ها از 40 پایین تر نباشه
ام راستی برای ادامه نظر بدید ❤️
ادامه رمان...
پارت بعد : 5000 کاراکتر ❤️❤️
موفق باشید 😊